ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ابراهیم
ابراهیم
51 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل علی
علی
45 ساله از شیراز
تصویر پروفایل میلاد
میلاد
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل رها
رها
41 ساله از بابل
تصویر پروفایل سارا
سارا
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسن
حسن
27 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل فرهاد
فرهاد
48 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل فرید
فرید
28 ساله از پارس آباد
تصویر پروفایل رویا
رویا
45 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مارال
مارال
34 ساله از تهران

سایت همسریابی در کویت با بهترین اعضا

سایت همسریابی در قطر نبود. عمو رو کاناپه مبل های راحتی دراز بود و سایت همسریابی در کویت هم با لبخند تند تند چیزی تایپ میکرد درست طبق معمول...

سایت همسریابی در کویت با بهترین اعضا - سایت همسریابی


آدرس سایت همسریابی در کویت

ساغر تکونی خوردم چشم باز کردم رو به روی صنم روی تخت خواب بودم اونم گوشی به دست بی هوش شده بود. بلند شدم دستام رو به طرفین باز کردم و نرمشی به کمر و دستام دادم. به ساعت رو عسلی نگاه کردم نزدیک به دو ظهر بود. بلند شدم و به خواهر مظلومم نگاه کردم که چطوری تو آرامش خواب بود، آرامشی که خودش از خودش و خودمون گرفت... نمیدونم اگر جانیار نبود الان صنم آروم خواب بود؟؟ جانیار اسمش اومد اما خودش کجا رفت؟ مهم بود سر از کار این مرد مرموز در آوردن؟ جلوی آینه ایستام و دستی به لباسام که شامل هودی و شلوار لی میشد کشیدم و موهام رو باز دورم رها کردم و از اتاق زدم بیرون و در رو بستم بلکه صنم بیشتر بخوابه. از پله ها پایین رفتم خبری از خانم بزرگ و سایت همسریابی در قطر نبود. عمو رو کاناپه مبل های راحتی دراز بود و سایت همسریابی در کویت هم با لبخند تند تند چیزی تایپ میکرد درست طبق معمول...

سایت همسریابی در کشور کویت متوجهم شد

از پله ها کامل که پایین رفتم سایت همسریابی در کشور کویت متوجهم شد: احوال شریف؟ لبخند معنا داری زدم: خروس میخونه؟ شست و انگشت اشاره اش رو به هم چسبوند و زمزمه کرد: الری ام میخونه... خندیدم نمیشد ازش دلخور موند و این خیلی عجیب بود! لب باز کردم: زن عمو و خانم بزرگ؟ به اتاق ته سالن اشاره کرد: خانم بزرگ ستراحت... مامانمم که... من اینجام. برگشتم زن عمو سینی چایی به دست از آشپزخونه خارج شد و گفت: بیا عزیزم صدات اومد برات چایی ریختم. سایت همسریابی در کویت لب باز کرد: بده شانس اگه از تشنگی پر پر بزنم اینطوری به موقعه بهم آب و چایی نمیرسه. زن عمو جوابش رو داد: خودت رو لوس نکن یه زنگ به جهان زدی؟ گوشی من خاموش شده اصلا یادم رفته بزنمش به شارژ. زن عمو سینی رو رو میز گذاشت و نشست نزدیکش شدم و کنارش رو مبل نشستم صدای سایت همسریابی در کشور کویت باز بلند شد: یعنی یه سر راهی به تمام معنا منم... جهان جانیار تازگیام که صنم و ساغرو زاییدی مادر من. سایت همسریابی در قطر از خنده ریسه رفت منم دست کمی ازش نداشتم.

سایت همسر یابی کویت ادامه داد

سایت همسر یابی کویت ادامه داد: فعال دارم مخ یکی از عروساتو میزنم بیاد بریم یه گشتی بزنیم. سایت همسریابی در کویت جان مگه تو لواسونم شما آشنا داری؟ نگاهی کرد و گفت: فقط کرمان و اصفهان فعال شعبه نزدم چی فکر کردی مادر من هرچی اون دوتای دیگه بی بخارن من بخارم زده یه رو کور کرده. سایت همسر یابی کویت سر تکون داد و گفت: اره والا خوب گفتی. در ورودی با ز شد باعث شد توجه همه به طرف در جلب شه. جانیار وارد شد. نگاهی به ما انداخت و جلو اومد و رو مبل نشست و به زن عمو گفت: یه چایی به من میدی مامان جان. اخم ریزی کردم و گفتم: چرا زن عمو جانیار. بلند شدم و سریع رفتم تو آشپزخونه از تو کابینتی که زن عمو صبح لیوان برمیداشت لیوانی برداشتم و به طرف کتری رفتم.

سریع چایی پررنگ براش ریختم... از آشپزخونه زدم بیرون و لیوان رو جلوش رو میز گذاشتم تشکر آرومی کرد. نشستم کنار زن عمو لب باز کرد: کجا رفتی عزیزم؟ متوجه شدم طرف حرفش جانیاره... هیچی مادر من تا لب رودخونه رفتم. سایت همسریابی در قطر ابرویی بالا انداخت، برام جالب بود که دکمه یقه اش رو کیپ بسته بود. چایی ام رو برداشتم و کم کم مزه کردم و یکم با سایت همسر یابی کویت راجب مد و لباس گپ زدم فکرشم نمیکردم این همه تو مد و فشن باشه... اما حسابی سر رشته داشت! لیوان خالی رو روی سینی گذاشتم سایت همسریابی در کویت لب باز کرد: ببخشید که سالن مد رو بهم میزنم اما مامان جان ساعت ۳ ظهر شد پس ناهار چی شد؟ زن عمو با لبخند گفت: ماکارانی چطوره؟ سایت همسریابی در کشور کویت لبخند زد: خیلی موافقم. منم میرم یه دوش بگیرم. گوشیش رو تو جیب گذاشت و زن عمو ام بلند شد خواستم بلند شم که دستش رو روی شونه ام گذاشت و گفت: اصلا نمیزارم بیای یه ماکارانی سادس.

مطالب مشابه