آنها را گرفت دستی به موهایم کشیدم و روی یکی از مبل ها نشستم، همانطور که نگاه میکردم آثاری از مجردی پیدا بود، لباسهای پخش پال روی کاناپه، ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی و دی وی دی هایی که جلوی میز تلوزیون روی زمین پهن بود و چند پرس غذای نیم خورده روی میز موبایلم ویبره زد و نگاهم به صفحه افتاد و لب گز یدم، فرزام بود گوشی را سایلنت کردم، نمیدانم چرا دستانم میلرزید صفحه گوشی روشن شد، پیام داده بود ٬ جلوی خونتم چرا درو باز نمیکنی کجایی؟
آدرس جدید سایت همسریابی شیدایی از اتاقش بیرون آمد
آخ که اگه بدونی کجام! ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید وبهترین را ته کیفم انداختم و آدرس جدید سایت همسریابی شیدایی از اتاقش بیرون آمد، لباسش را عوض کرده بود و موهایش مثل چند دقیقه قبل آشفته نبود گلدان مر یم را روی میز میان سایت همسریابی شیدایی جدید گذاشت و بعد تمام پرده های سالن را کنار کشید و نور فوق العاده ای سالن را پر کرد، به آشپزخانه رفت و با چای و کیک برگشت و گفت: خوش اومدی لبخندی به رویش زدم و او به پشت ی مبل تکیه داد و خیره ام شد کمی خم شدم فنجان چایم را برداشتم و او تکه ای کیک برایم توی بشقاب گذاشت و گفت: صبحانه خوردی؟
مچم را چرخاندم ساعتم را نشانش دادم هفت صبح خوردم ابروانش باال پر ید تکه ای کیک دهانش گذاشت و من گفتم: به واسطه کارم عادت کردم صبح زود بیدار شم انگشت اشاره اش را به سمتم تکان تکان داد تو آدرس جدید سایت همسریابی شیدایی مسئولیت پذیری هست ی لبخند زدم و گفتم: شما لطف دارین دقیق نگاهم کرد چیکار کنم این شما از دهنت بیوفته؟
ریز خندیدم نیازی نیست خودم یه کاریش میکنم فنجان چایش را برداشت و گفت: زودتر تا خودم دست به کار نشدم خندیدم و گفتم: چیکار مثال ؟ سایت همسریابی شیدایی جدید را به لبش چسباند شانه ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید وبهترین انداخت و گفت: دیگه.. . جرعه ای چای خوردم و گفتم: برای روز جمعه ات برنامه ای نداشتی ؟
دستی به دور لبش کشید و با شیطنت گفت: برنامه از این بهتر ؟ لب گز یدم تا از خنده ام جلوگیری کنم و او همچنان نگاهم میکرد دلم می خواست ساعتها کنارش بنشینم و او نگاهم کند و زیر بار نگاهش بارها و بارها دلم خالی شود، دستانم آهسته بلرزد و من پنهانش کنم، ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید وبهترین عالقه بود که نمیدانم دقیقا چه ز مان ی گرفته بود مانند عالقه ای که خودم نسبت به او داشتم و زمانش را نمی دانستم توی فرودگاه زمانی که چرخید و چشم در چشم شدیم؟
یا سرمیز صبحانه که دلجویی کرد؟ دقیقا چه زمانی؟ به آشپزخانه رفت و من هم همراهش شدم از فریزر یک بسته گوشت قرمز چرخکرده برداشت و توی مایکروفر گذاشت کمی چرخید و به من که به کانتر تکیه داده بودم نگاه کرد و گفت: ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی میگه دستپختت محشره سرم را عقب دادم و خندیدم رویا دیگه چی گفته از من؟ کامل چرخید در حالی که پیاز سفیدی در مشتش بود به کابینت رو به رو تکیه زد و خندان نگاهم کر د دیگه سایت همسریابی شیدایی جدید. .. سایت همسریابی شیدایی جدید اراده سرم را کج کردم و گفتم: بگو چی گفته اذیتم نکن پیاز را روی تخته گذاشت بدون اینکه از من چشم بردارد قدم جلو گذاشت و گفت: آدرس جدید سایت همسریابی شیدایی غلط بکنه تو رو اذیت کنه آب دهانم را قورت دادم و سعی کردم تپش قلبم را نادیده بگیرم و آ رام باشم نزدیکم که رسید بلندم کرد و روی کانتر نشاندم، خندیدم و دستانم را دو طرف بدنم جک زدم، او با چند سانت فاصله جلویم ایستاده بود و صفحه اصلی سایت شیدایی قدمان برابر