![تصویر همسریابی مجردین تصویر همسریابی مجردین](posts/2021/05/10/egwriohl18mhjfqsapqoclivt92xmd35dgwu0fya.jpg)
نگفتی که بزرگی پس کو؟ تو از من دوری یا من از تو؟ من رو انداختی وسط همسریابی مجردین همه بزرگی و همینه؟ مگه سوزوندن من چقدر ارزش داره؟ مگه زندگی و از همه طرف بهم مشت میزنی که چی بشی؟ من قوی نیستم. من همسریابی مجردینگ هیچی نیستم! تو رو به تمومش کن. دیگه چی باید بگم تا از این زندگی لعنتی راحتم کنی؟
همسریابی مجردیدگان با صدای زوزه باد در هم آمیخت
همسریابی مجردین من کم آوردم! همسریابی مجردیدگان با صدای زوزه باد در هم آمیخت. باز هم هجوم مایعی ترش را ته گلوم حس کردم. دلم میخواست همه این زندگی و دنیای منحوسی را که گرفتارش بودم عق بزنم و همسریابی مجردینگ بیاور م. آنقدر همسریابی مجردینگ آوردم که حس میکردم همسریابی مجردین زخم شده است. هنوز هم سبک نشده بودم.
چشم های پف کردهام در ساحل چرخید و نگاه خستهام روی مجسمه بزرگ و برنزی بودا ثابت ماند و بی اختیار نام همسریابی مجردین را زیر زمزمه کردم. دیگر چه اهمیتی داشت که چطور زندگی کنم؟ در تمام این مدت این بود که پولی برای خودم پس انداز کنم و خیلی زود به ایران باز گردم. به همسریابی مجردینه اینکه شاید بتوانم کنار همسریابی مجردیدگان زندگی کنم.
تمام کارهای حمیدرضا را زیر نظر داشتم. حتی تمام مشتریانش را که از او مواد مخدر میخریدند میشناختم تا بتوانم در روز مبادا از آن برای رهایی خودم استفاده کنم اما همسریابی مجردین دیگر هیچ کدام از اینها برایم سودی نداشت.
باید هر طور شده پول زیادی برای خودم پس انداز میکردم. من فقط پول میخواستم! پولی که به من قدرت بدهد و قدرتی که به من انتقام بدهد! صدای زنگ موبایل مرا به خود آورد. -چی شده ساره؟ برای چی بهم زنگ زدی؟ من که بهت گفتم. امروز نمیام آشپزخونه حوصله کار کردن ندارم خودت رو لوس نکن مگه خونه که نیایی؟ همسریابی مجردینی ببین چند بار بهت گفتم بخوای اینجوری بازی دربیاری کارت رو از دست میدی بعد نگی نگفتی؟
کار همسریابی مجردینگ چی کار؟
چهره در هم کشیدم و لحنم را تند کردم: -خوب به جهنم، از دست بدم، کار همسریابی مجردینگ چی کار؟ صبح تا شب توی اون دخمه جون بکنم که چی؟ -دیوونه، دیوونه شدی انگار! هیچ میفهمی چی میگی؟ مگه تو نبودی که میگفتی به این کار احتیاج داری؟
بغضم بر گلویم چنگ زد. مثل آدم ببینم چی میگی؟ هی واسه من قر و قمیش میاد به جای اینکه حرف احتیاج داشتم، اما دیگه ندارم؟ بزنه. اشکم روی زمین چکید. بریده بریده جواب دادم: همسریابی مجردینه امشب، عروسی امیده! کمی مکث کرد. آقا کیاوش عجب ننه ای داره! چقدر به فکرشه، بسه دیگه خودتخب باشه! دختر تو یه بچه داری اونوقت تازه دنبال عروسی کردن و نکردن همسریابی مجردیدگان رو نابود کردی. یه کم هم فکر خودت باش تورو همسریابی مجردین!
خجالت هم خوب چیزیه. سکوت کردم.چه کسی میداند که عاشق کور و کر است؟ سکوتم که شد ساره با لحن خاصی پرسی همسریابی مجردین کجایی؟ تو اونجا چه غلطی میکنی آخه؟ خیلی خب، همون جا باش من خودم یه ساعت ساحل همسریابی مجردینه. دیگه میام پیشت. باران قطع شده بود اما رطوبت هوا مثل همیشه سینه ام را به خس خس انداخته بود. دست در جیب شلوارکم کردم و بسته سیگارهایم را بیرون آوردم. سه نخ همسریابی مجردینی در جعبه باقی بود اما دوتای آن شکسته بودند و یکی دیگر ش چنان خیس خورده بود.