از پارچ آب کنار رختخوابم یک لیوان آب میریزم و یکی از سایت همسریابی موقت نازیار آرام بخشی را که زری برایم آورده با آب فرو می دهم. آرام و قرار از کف ربوده ام و از سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار تمام شماره های گوشی موبایلم دست بر روی نام ناجی میگذارم و شمارهاش را می گیرم. دو بوق آزاد میخورد و با هر بار بوق خوردن در دل آرزو میکنم تا تماسم را پاسخ گوید.
سایت همسریابی موقت و دائم نازیار در گوشم پر میشود
بوق چهارم که میخورد صدای ضعیف و بسیار آهستهاش سایت همسریابی موقت و دائم نازیار در گوشم پر میشود. بله؟ بغضم میترکد و با همان یک کلمه که از او میشنوم، صدای گریهام بلند میشوم. گریهای که نمیدانم از بی کسیست یا ناتوانی! صدایش کمی بلندتر میشود و میتوانم تشویشش را در آن تشخیص دهم. چی شده نازیار سایت همسریابی موقت و دائمی خوبی؟ اتفاقی افتاده؟ کرده ام؟
با گریه جوابش را میدهم. نه خوب نیستم. اینجا کجاست که تو من رو آوردی؟ چه بالیی داری سر من میاری لعنتی؟ چی شده؟ داری من رو نگران میکنی! ریشخندش میکنم. تازه داری نگران میشی؟ تو کی هستی؟ چه سایت همسریابی موقت و دائم نازیار داری سر من میاری؟ پوف کشداری میکشد و سعی میکند تا مرا آرام کند. سایت همسریابی موقت نازیار خواهش میکنم آروم باش و درست و حسابی بهم بگو چی شده؟ نمیتوانم آرام بگیرم و فریاد میزنم. اشک میریزم و همه چیز را از روز اول سیر تا پیاز برایش تعریف میکنم.
از صداهایی کی توی این خونه بی صاحاب هست. میترسم روانی، میفهمی؟ عجیب و غریب گرفته تا داستان میوه های تازه پشت پنجره و حتی ماجرای امشب. هین بلندی میکشد و صدایش را بلند میکند. صدایش چند بار در گوشم میپیچد و پژواک صدایش را در جای جای ذهنم به سایت همسریابی موقت نازیار همین سایت همسریابی موقت و دائم نازیار وسایلت رو بردار از خونه بزن بیرون. یه ربع دیگه میام دنبالت! نام و نشانی برای این صدای گرم و آشنا جستجو میکنم. و ناگهان جرقهای در مغزم مرا وادار میکند یک نام را بر زبان آو سایت همسریابی نازیار ازدواج موقت تویی؟
سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار را واضح تر از قبل میشنوم
سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار را واضح تر از قبل میشنوم. کار اون عجوزه است. داره اذیتت میکنه. وسایلت رو بردار یه ربع دیگه میام نازیار سایت همسریابی موقت و دائمی. چه شبی است امشب. خواب هستم یا بیدار؟ هوشیارم یا اسیر وهم افیون؟ سرم گیج میرود. در آن تاریکی شب بی توجه به همه چیز، روی پله سنگی جلوی خانه با یک ساک دستی نشستهام. قلبم میسوزد و هنوز نمیدانم اتفاقاتی که برایم افتاده در خواب بوده یا بیداری؟ سایه سیاه رنگی از دور سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار میشود و به تدریج که قدم به جلو میگذارد میتوانم حدس بزنم که سایه مربوط به یک مرد است.
و وقتی نزدیکتر میشود با دیدن سایت همسریابی موقت نازیار که بر سر دارد تصویر مرد آن سوی پنجره که شبها کنار پیاده رو مینشست در ذهنم تداعی میشود. بی اختیار از جا بلند می شوم. ساکم از دستم سر میخورد و محو تماشای سایهای میگردم که هر لحظه، نزدیک و نزدیکتر می شود. و در فاصله کمی از من می ایستد. سرش پایین است و حتی زیر نور چراغ سر در خانه هم نمیتوانم صورتش را ببینم. اما صدایش مرا در جایم میخکوب میکند. صدای گرم و مخملی سایت همسریابی نازیار ازدواج موقت را به وضوح از دهان مردی که مقابلم است معذرت میخوام.