![سایت همسریابی پزشکان سایت همسریابی پزشکان](posts/2021/08/22/afoocihb6lyi05steuedpjnzgxkvgt4mw19pnuh3.jpg)
نفس عمیقی کشیدم و در را گشودم پشتش به در بود، به سمت سایت همسریابی پزشکان چرخید و اخم هایش به وضوح در هم بود لبخند زدم و تا آمدم لب باز کنم او به ارامی مرا کنار زد و وارد اتاق شد! چشمانم را روی هم فشردم، سایت همسریابی پزشکی گیج بودم به داخل رفتم و در را بستم، همانجا توی راهرو ایستاده بود کلافه چرخی خورد و من گفتم: چیزی شده؟
بدون اینکه نگاهم کند گره کراواتش را کمی شل کرد، سرش پایین بود و به کفش های من که روی پارکت افتاده بود نگاه میکرد او این موقع از شب در اتاق من چه میکرد ؟ برایم سوال بود وقلبم در سینه بی قراری میکرد انگار از دیدن دوباره اش خوش حال بود چون در مراسم سایت همسریابی پزشکان سردی بین مان انجام شده بود دستی به موهایم کشیدم و گفتم: ازتون پرسیدم مشکلی پیش اومده؟
آرام سایت همسریابی پزشکی آورد
سرش را آرام سایت همسریابی پزشکی آورد نگاه عسلی اش به صورتم گره خورد و من ناخوداگاه دامن لمه لباسم را چنگ زدم و او با یک قدم بلند خودش را به من رساند، قدمی عقب گذاشتم و کمرم در ورودی اتاق را لمس کرد دست راستش را کنار سرم روی در گذاشت و کمی به سمتم خم شد، سایت همسریابی مخصوص پزشکان چشمانش را از نزدیک می دیدم و قلبم چه غوغایی به راه انداخته بود...
این چه لباسیه پوشیدی ؟!! دهانم باز ماند، او سایت همسریابی پزشکی چه گفت ؟ اخم هایم در هم رفت و قبل از اینکه چیزی بگویم او گفت: لباس از این باز تر و تو چشم تر نداشتی بپوشی ؟! چرا باید چشمای همه توی اون مهمون ی روی تو باشه ؟ به صورت ته ریش دارش زل زده بودم، تنها توانستم بگویم این همون لباسیه که سایت همسریابی پزشکان بهم داد! از حرص نفسش را بیرون داد و گفت: برای چی اون مردیکه بهت نزدیک میشد مغزم دیگر رد داده بود، کسی که این حرفها ر ا میزد برهان بود؟
جلو امد و گفت: تو چرا باید با سایت همسریابی مخصوص پزشکان برقصی ؟
جلو امد و گفت: تو چرا باید با سایت همسریابی مخصوص پزشکان برقصی ؟ دست چپش را هم واسطه ازدواج پزشکان طرف سرم گذاشت و گفت: اون مردیکه چرا باید از تو خوشش بیاد؟ چرا باید بخواد بیشتر باهات آشنا شه ؟ واقعا حیرت کرده بودم، ترکی می دانست ؟ سایت همسریابی پزشکی ممکن نبود...یعنی تمام حرفهای آن مردک را شنیده بود ؟ از سنش گرفته تا پیشنهادش و حرف های مسخره دیگرش آرام نالیدم تو ترک ی میدونی ؟ چشمانش را از عصبانیت روی هم فشرد و بعد با صدای نسبتا بلندی گفت: سایت همسریابی پزشکی مردیکه سیزده سال ازت بزرگتره و اویی که جلوی من ایستاده و این وقت شب غیرت و تعصب خرجم میکند و شور میزند آن مرد سیزده سال از من بزرگتر است خودش هم دوازده سال ناقابل از من بزرگتر بود اصلا چرا خودش را نمی گفت ؟ اصلا به چه سایت همسریابی پزشکان ب ی اجازه به اتاق من امده و از مهمان ی که تمام شده حرف میزد ؟ اخم هایم درهم پیچید و با صدای نسبتا بلندی گفتم: اون مردیکه بره به درک شما از من چی میخوای این وقت شب ؟ به شما چه مربوطه سایت همسریابی مخصوص پزشکان چی بپوشم ؟ چرا اینا رو به من می گین ؟ چرا ؟ و همزمان با انتهای جمله ام دست چپش را از بغل سرم کنار زدم آن دستش کنار سرم مشت شد، واسطه ازدواج پزشکان هم به چشمانم نگاه میکرد