ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل گلستان
گلستان
31 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل فریدون
فریدون
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل لادن
لادن
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل ملیحه❤️
ملیحه❤️
40 ساله از سمنان
تصویر پروفایل آروین
آروین
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل ارزو
ارزو
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل رویا
رویا
45 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل داریوش
داریوش
26 ساله از قم
تصویر پروفایل هانی
هانی
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل محمد
محمد
36 ساله از تهران

سایت همسر صیغه ای چگونه است؟

جلوی آینه قدی رفتم و موهام رو سایت ازدواج صیغه ای تا زیرکمرم بود رو بعد شونه کردن بافتم. یکم ریمل زدم تا پف چشمام کمتر بشه

سایت همسر صیغه ای چگونه است؟ - همسر صیغه ای


آدرس سایت همسر صیغه ای

بچه پررو، خودت میگی عمو نگو خب. امیرعلی هم سختمه خب. بسه دیگه، امروز زیادی اذیتم کردی. آره دیگه، نگهداری سایت همسر صیغه ای من اونقدرا هم کار آسونی نیست. خندید و آروم پشت گردنم کوبید. شب بخیری بهم گفتیم و اون پایین رفت. در سایت همسریابی صیغه ای که بستم، محکم خودمو روی تخت پرت کردم. وایی ؛ چه عشقی کنم من! دوباره به اتاق نگاه کردم. باید یکم تغییرش بدم. امیرگفته بود گشنم شد برم پایین به حلیمه خاتون که یه خانوم دورگه ی ترکی ایرانی بود بگم واسم غذا حاضر کنه. ولی من اصلا گشنم نبود. تو اتاق یه در بود که طرفش نرفته بودم. تا بازش کردم یه عطر خوب رزهلندی به مشامم خورد. حموم و دستشویی شیکی بود و ستش به اتاقم هم میخورد. بعد از دوش، همونطور سایت ازدواج صیغه ای حولهی لباسی بلند و کرمرنگم رو میپوشیدم، از حموم بیرون اومدم. به چمدونهام که حالا داخل اتاق بود نگاه کردم. بزرگترینش که لباسام داخلش بود رو گذاشتم رو تخت.

یه ست سایت همسر صیغه ای تاپ و شلوارکهایی که امیر واسم خریده بود

یه ست سایت همسر صیغه ای تاپ و شلوارکهایی که امیر واسم خریده بود سایت همسریابی صیغه ای تنم کردم. بعد همهی لباسهام رو داخل کمد جا کردم. یه نگاه به قفسهی گوشهی اتاق که کنارش آینه قدی بود کردم. جون میداد این قفسه رو کلا تغییر بدم. حولهی دور موهام رو سایت انتخاب همسر صیغه ای کردم و همهی وسیلههای قفسه رو بیرون ریختم. بعدش دوباره مرتبتر چیدم. یه چندتا رژ و اسپری و لوسین رو تو قفسه گذاشتم تا دم دستتر باشه. بعد از اینکه کارم تموم شد روی تخت دراز کشیدم و بدون اینکه پتو رو روی خودم بکشم با فکر به اینکه فردا باید یه جایی واسه کتابام پیدا کنم به خواب رفتم. با صدای در اتاق سایت همسر صیغه ای خواب بیدار شدم. نگاهی به آیینه انداختم. هوف؛ لباسهام درست نبود. شلوارم رو کمی پایین کشیدم و ُبلیز مردانهای سایت همسریابی صیغه ای تاپم پوشیدم. به طرف در رفتم و بازش کردم. پسری دم در وایساده بود که اصلا قیافش آشنا نبود. بله؟ پسره با تعجب گفت: شما برادر زادهی امیرعلی هستین؟ هوم، سایت ازدواج صیغه ای چی؟ امیرعلی گفت حاضر شین دنبالتون میاد. اونوقت شما؟ دوستشم. اومدم از خونه یه سری مدارک بردارم گفت: «شما رو هم بیدار کنم بگم ساعت یازده دنبالتون میاد». باشه دیگه؛ حالا که گفتی برو. سری تکون داد و چیزی زیر لب زمزمه کرد. هرچی گفت خودشه! جلوی آینه رفتم و بیحوصله به خودم نگاهی انداختم. موهای پریشونم دورم ریخته بود و زیاد جالب نبود. نگاهی به ساعت انداختم؛ ۹:۴۷صبح به وقت استانبول. فاصله زمانی ایران تا استانبول فقط سی دقیقه بود. بیخیال این حرفا شدم و بدون عوض کردن لباسم پایین رفتم. کسی نبود. در یخچال رو باز کردم و با دیدن دوناتهای شکلاتی، چشمام ستاره بارون شدن. زود یکی برداشتم و ریختن یه لیوان آبمیوه، روی مبل نشستم و با کنترل رادیوجوان زدم.

بعد سایت همسر صیغه ای گفت ساعت یازده دنبالتون میاد

همونطور که میخوردم، به موزیک ویدیوی تابستون سرد هم نگاه میکردم. یهو یاد حرف پسره افتادم: «بعد سایت همسر صیغه ای گفت ساعت یازده دنبالتون میاد». -- اوپس! نگاه به ساعت کردم که ۱۰: ۲۰رو نشون میداد. عجب! با بدبختی و بیحوصلگی از روی کاناپهی اسپرت کاراملی رنگ بلند شدم. چون دیشب دوش گرفته بودم، نیازی به دوش دوباره نداشتم. یه شلوار زیپدار لی آبی تیره پوشیدم. قد شلوار تقریبًا هشتاد بود فکر کنم. یه تیشرت مدل لش مشکی زیپدارم هم پوشیدم. کتونی آل استار ساق کوتاه مشکی و دم در گذاشتم تا بعدًا بپوشمش. جلوی آینه قدی رفتم و موهام رو سایت ازدواج صیغه ای تا زیرکمرم بود رو بعد شونه کردن بافتم. یکم ریمل زدم تا پف چشمام کمتر بشه و بعد از پوشیدن کتونیهام، گوشیم رو توی جیبم گذاشتم و از پله ها پایین اومدم. ساعت یه پنج دقیقهای به یازده مونده بود و هنوز وقت داشتم. دوباره برگشتم بالا و به ناخنهام لاک مشکی زدم.

تندتند داشتم فوتشون میکردم سایت همسریابی ایران صیغه صدای در اتاق امیر اومد. در رو باز کردم که صداش اومد: سایت انتخاب همسر صیغه ای؟ برو حیاط لباسمو عوض کنم میام. «باشه» بلندی گفتم و تو حیاط رفتم. ساختمون وسط حیاط ساخته شده بود قسمت پشتش رو ندیده بودم و خیلی دلم میخواست ببینم ولی الان خب، وقت نبود.7جلوی یه فضای سبز وایساد و به طرفم برگشت. اینم از دانشگاه جدید. نگاهی به اطراف انداختم. مطمئنی اینجا دانشگاست؟ انگار پارکه آخه. سایت همسریابی ایران صیغه خندید و گفت: مونده تا به اینجاها عادت کنی. فعلا بپر پایین. لبخندی زدم و امیر بعد از برداشتن پاکتی از ماشین پیاده شد. دستش سایت همسریابی صیغه ای جلو آورد. دستم رو تو دستش گذاشتم و با همون لبخند به راهم ادامه دادم.

مطالب مشابه