ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل محمود
محمود
40 ساله از اهواز
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل جواد
جواد
69 ساله از قم
تصویر پروفایل مریم
مریم
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهنام
بهنام
45 ساله از گرگان
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
35 ساله از اهواز
تصویر پروفایل باران
باران
21 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل ملیسا
ملیسا
29 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل ساناز
ساناز
35 ساله از تهران

شرایط زنانی که صیغه می شوند چیست؟

فقط به خاطر چند تا حرف و حرکت اضافه ی زنانی که صیغه می شوند! یه چند ساعتی هم تا وقتی که شب بشه، توی پاساژ چرخیدیم، ولی عکس زنانی که صیغه می شوند

شرایط زنانی که صیغه می شوند چیست؟ - صیغه


عکس زنانی که صیغه می شوند

پول رو به پسر که داد گفت: برو بقیهش هم برای خودت! آقا خیرت بده. به پای هم پیر شین. ممنون آقا! لبخندی از ته دلم زدم. همسر زنانی که صیغه می شوند! چرا چرت میگم؟ شماره تلفن صیغه فوری شیراز گلهام رو میخوام. ولی مشخصات زنانی که صیغه می شوند بیحرف رانندگیش رو ادامه داد. یعنی قرار نیست گلهارو بده بهم؟ پس میخواد باهاشون چیکار کنه؟ سعی کردم خودم رو عادی نشون بدم و چیزی بروز نکنم. داخل پارکینگ یه پاساژ ماشین رو پارک کرد. فکر کنم اجاره کرده بود! چون تو این مدت کوتاه، مگه میتونست ماشین بخره؟ باید ازش میپرسیدم. پیاده شدیم و دست در دست هم، (انگار بچه دبستانی هستیم)، به طبقه ی اول رفتیم. هر لباسی که خوشم میومد رو مشخصات زنانی که صیغه می شوند یه ایرادی روش میذاشت! مثلا میگفتم تونیک قرمز پشت ویترین خوشگله؟ خنثی نگاهم میکرد میگفت: نه یقهش زیادی بازه یا زیادی کوتاهه. دیگه واقعًا خسته شده بودم. از هر چیزی یه جور ایراد در میآورد. بی حوصله درحالیکه به طبقه ی سوم پاساژ رسیده بودیم، نگاهی انداختم. چشمم قفل شد روی لباس ماکسی مشکی رنگ بلندی که واقعًا بدجوری داشت خودنمایی میکرد.

رو به زنانی که صیغه می شوندگفتم: نظرت راجعبه اون مشکی بلنده چیه؟

رو به زنانی که صیغه می شوندگفتم: نظرت راجعبه اون مشکی بلنده چیه؟ بد نیست. فعلا بریم بپوشش. خوشت اومده ها! گفتم که...بد نیست. اخم غلیظی کرد که اصلا به خودم نگرفتم. لباس رو از فروشنده که، پسری بیست و چهار یا پنج ساله بود گرفتم. قیافه ی جالبی داشت. جوری بود که شماره تلفن صیغه فوری شیراز رو یاد دختر زشتهای استانبول میانداخت! به قول خودم، از پهنا صورتش تو آفساید بود! به لباس توی تنم خیره شدم. یقه ی هفت و بازی با آستینهای توری و بلند جلوهی خاصی داشت و چشم هر بینندهای رو به خودش جذب میکرد. ولی مشکیش رو نمیخواستم. بعد پوشیدن لباسهای خودم، بیرون اومدم و رو به اون پسر دخترنما، گفتم: رنگ دیگهش رو ندارید؟فقط قرمز و نقرهای و یشمی داره. نقرهای رو برام بیارین. میبرمش. چشم خانوم. با چندش رو برگردوندم و به عکس زنانی که صیغه می شوند نگاه کردم. بیرون مغازه ایستاده بود و داشت سیگاری رو دود میکرد. نمیدونم چرا، حس میکردم از چیزی ناراحته.

انگار یه چیزی میدونست، نمیخواست مشخصات زنانی که صیغه می شوند بفهمم!

انگار یه چیزی میدونست، نمیخواست مشخصات زنانی که صیغه می شوند بفهمم! خواستم پول لباس رو حساب کنم که اومد داخل. آقا قیمتش چنده؟ قابل خواهرتون رو ندارن. زنانی که صیغه می شوند با اخم به شدت وحشتناکی به پسر خیره شد و کمرم رو گرفت. زنمه. میگم چند شد! سعی کردم تعجب و ُبهت توی صورتم معلوم نشه؛ درحالیکه داشتم از فضولی به فنا میرفتم. پسر تته پته کنان: یک و سیصد. عکس زنانی که صیغه می شوند کارت رو به دستش داد. تعجبم موقعی شدت گرفت که گفت: رمزتون قربان؟ سیزده هفتاد و نه. سال تولد شماره تلفن صیغه فوری شیراز بود! نگاهی بهش انداختم که اص ًلا نگاهم نکرد. معنی این کارهاش چیه؟ چرا به همه میگه زنمه؟ چرا تاریخ تولدم، رو رمز کارتشه؟ چرا غیرتی میشه برام؟ یعنی حس برادرزاده و عمویی، این مدلیه؟ اون برام فقط یه عموعه یا.... مغزم پر شده بود از فکرهایی که درگیرم میکردن.

فقط به خاطر چند تا حرف و حرکت اضافه ی زنانی که صیغه می شوند! یه چند ساعتی هم تا وقتی که شب بشه، توی پاساژ چرخیدیم، ولی عکس زنانی که صیغه می شوند همونطور سرد و خشک بود! نمیدونم چی شده بود اما...حس میکردم اتفاقی قراره بیفته. اتفاقی که چند وقته منتظر افتادنشه! ترس کمی داشتم؛ ولی این رفتار عکس زنانی که صیغه می شوند بیشتر ناراحتم میکرد. دوست داشتم باهام حرف بزنه، بگه، بخنده؛ ولی اون فقط پشت سرم میاومد و وارد مغازه ها میشد. هر چیزی که پسند میکردم رو میخرید و منتظر میموند

مطالب مشابه