
اخماشو توی هم کشید و بهم نزدیک تر شد ؛ از ترس چشماش خودمو بالا کشیدم و به تا ِج صیغه یابی شیدای چگونه است؟ چسبیدم نگاه خیرشو توی چشمام دوخت و شالمو از روی موهام برداشت و با صدای بلند و خش داری گفت: صیغه یابی شید ای چون مال سایت همسریابی شیدایی دلم ریخت... حالش بد بود و حرکاتش دست خودش نبود .
با استرس از تاج صیغه یابی شیدای چگونه است؟
باید هر جوری که شده بود خودمو ازش دور میکردم ؛ با استرس از تاج صیغه یابی شیدای چگونه است؟ کمی فاصله گرفتم و دستمو سایت صیغه یابی شیدایی سینش گذاشتم ؛ خواستم از جام پاشم که محکم هلم داد نتونستم خودمو کنترل کنم و کاملا روی سایت صیغه یابی شیدایی ولو شدم تا به خودم اومدم پنجه هامو روی سایت صیغه یابی شیدایی گذاشتم و خواستم پاشم که یهو بی هوا روم خیمه زد چشمای گرد شده از ترسمو بهش دوختم و با صدایی که به زور بال میومد گفتم: صیغه یابی شید ای...پاشو برو یه آب به دست و صورتت بزن یه جوری به حرفم بی توجهی کرد که انگار اصلا نشنیده بودش با صدای بلند نفس می کشید ؛ واسه یه لحظه نگرانش شدم صورتشو جلوتر آورد ؛ آب دهنمو قورت دادم و دستامو صیغه یابی شیدای چگونه است؟ سینش گذاشتم ؛ انگار میخواستم دستام سد بینمون باشه.
بذار سایت همسریابی شیدایی برم واست یه لیوان آب بیارم
بذار سایت همسریابی شیدایی برم واست یه لیوان آب بیارم... چشماش قرمز شده بود ؛ نگاهشو میشناختم ؛ یه بار دیگه هم اینجوری دیده بودمش صیغه یابی شید ای نگاه معصومت خواستنی ترت میکنه نگاهمو گنگ توی چشماش دوختم... واسه چند ثانیه نفس کشیدن هم یادم رفت... چشمامو روی هم فشار دادم و تمام توانمو توی دستام گذاشتم و به عقب هلش دادم ولی حتی یه تکون کوچولو هم نخورد... نمیخواستم وقتی توی اون حالت مسخرست حتی دستش هم به دستم بخوره ؛ نمیخواستم امشب ادامه پیدا کنه ؛ دلم میخواست هر چه زود تر از اون آپارتمان کذایی بزنم بیرون ؛ نفسم اون تو بال نمیومد لبمو گزیدم و با ته مونده ی توانم گفتم: میخوام برم توجهی نکرد... با صدای بلندی که التماس چاشنیش بود گفتم: سایت همسریابی شیدایی... مچ دستامو توی دستاش گرفت و خودشو عقب کشید و توی چشمام زل زد و با صدای بلندی گفت: سایت همسریابی شیدایی نمیذارم مال اون شی هیچ جوره نمیتونستم ُجم بخورم و همین کلافم میکرد، از طرف دیگه نمیخواستم نگاهم تو نگاهش گره بخوره اون لحظه اونقدری کلافه و بی اعصاب بودم که حتی حال و حوصله ی قانع کردنشم نداشتم... تنها کاری که به ذهنم میرسید این بود که با بلندترین صدایی که میتونم بگم: میخوام برم ُوُل ِم صدام به خشمش دامن زد، با صدایی صد برابر بلند تر از من گفت: صیغه یابی شید ای کدوم گوری میخوای بری؟ دستامو با حرص از دستاش بیرون کشیدم... به تو ربطی نداره ازم یکم سایت صیغه یابی شیدایی گرفت ؛ از فرصت استفاده کردم و از روی صیغه یابی شیدای چگونه است؟ پا شدم... دیگه یه لحظه هم دلم نمیخواست اینجا بمونم.