ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
28 ساله از ورامین
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل میثم
میثم
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل آدونا
آدونا
39 ساله از بروجرد
تصویر پروفایل پریزاد
پریزاد
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل احسان
احسان
41 ساله از شمیرانات

صیغه یابی پیامکی چگونه است؟

محو میبیند شیشه را پایین میکشد دستش درد میگیرد... خودش بود چشمانش تار میبیند، با آن دنباله ی لباس بنفش تیره اش، شالی که در آستانه ی افتادن قافلگیرش میکند

صیغه یابی پیامکی چگونه است؟ - صیغه یابی


آدرس صیغه یابی پیامکی

ساده اما شیک مدل های با وقاری که دیوار صیغه خودش میداد و خانم عکاس با دستیارش به این سلیقه احسنت میگفتن. اما از جایی به بعد خانم عکاس دخالتش را شروع کرد فیلمبردار هم از پشت صحنه ی این عاشقانه ها فیلم میگرفت. صیغه یابی پیامکی دیگه توانش را نداشت لب باز کرد: من معیارم این عکس ها نیست اگر میشه این مدل رو نگیریم. سایت همسریابی ازدواج موقت هم آب دهن فرو داد اما آب دهنی در دهانش نبود، خشک شده بود راه دهان و حلقش. همه فیلم ها و کلیپ های صیغه یابی لب باز کرد: خانمم درست میگه. ساغر از کنار سالن لب باز کرد: یعنی چی؟ یه دونه فقط. دیر شد کافیه. کتش را از روی دسته ی صندلی چنگ میزند و میپوشد ساغر به جاوید نگاه میکند در سر میپندارد شاید از من خجالت کشید؟ اما سایت همسریابی ازدواج موقت و خجالت؟؟؟

دیوار صیغه شنل را پوشید

دیوار صیغه شنل را پوشید و به کمک ساغر از آتلیه خارج شدن.جاوید بیرون بود و سیگاری روشن کرده بود. بادیدن صیغه یابی پیامکی و ساغر کام عمیقی از سیگارش گرفت و روی زمین انداخت. جلو رفت در را برای همسرش باز کرد. صیغه یابی پیامکی هم دست ساغر را ول کرد و از پیاده رو گذشت و دست همه فیلم ها و کلیپ های صیغه یابی را در دست گرفت و سوار شد. بهم نگاهی نمیکردند، نگاه دیگر کافی بود تا خرخره در نگاه ها و عکس ها غرق شدن. در ماشین را بست و با خودش زمزمه کرد: خودم کردم که لعنت بر خودم باد... سوار شد و بی حرف فقط گاز داد تا تالار هر دو سکوت کردند که این سکوت لازمه ی این داستان بود.

رو به روی تالار ترمز زد. کمی آنطرف تر درست در شاسی بلند مشکی در صندلی عقب با دو محافظ در صندلی های جلو، شخصی سر تا پا مشکی پوش دکمه ی پیراهنی که باز مانده و بانداژ سفیدش دهن کجی میکند. با دستی در گچ سینه ی باند پیچی شده فقط منتظره دیدن یارش بود. محو میبیند شیشه را پایین میکشد دستش درد میگیرد... خودش بود چشمانش تار میبیند، با آن دنباله ی لباس بنفش تیره اش، شالی که در آستانه ی افتادن قافلگیرش میکند و جلو میکشد به عروس کمک میکند... چشم میچرخاند جاویِد خوش تیپ را میبیند لبخند میزند عروسی برادرش بود پدرش در تلفن آخرش با سیامک به او رسانده، عروسی برادرشه بهش بگید پنج شنبه خودش رو برسونه. با درد چشم میبندد نمیتواند ساقدوشش باشد نه او هست نه جهان!


سایت همسریابی ازدواج موقت غریبانه، اکنون تنهاست.

سایت همسریابی ازدواج موقت غریبانه، اکنون تنهاست. عروس هم طولی نمیکشد که رخش را شکار میکند. .. تغییر کرده اما میشود او را شناخت، صیغه یابی پیامکی. همه فیلم ها و کلیپ های صیغه یابی و دیوار صیغه! . .. پدر عروس برادرش را معرفی نکرده به سیامک، چشمانش باز تار میشود.. صدای کلفت راننده ی ماشین: قربان اگر اجازه بدید برگردیم بیمارستان تا االنم خیلی بهتون فشار اومده. قربان اما نمیشنود هنوز از دیدنش سیر نشده، پدرش را میبیند، مادرش را میتواند حدس بزند چقدر در نبود جهان هر دو پیر شدند. با اسپند و سلام و عروس و داماد به داخل تالار هدایت میشوند و دلدارش آخر از همه چشمی میچرخاند و به داخل میرود. قلبش تند میتپد، دلتنگ است دیوانه وار... با صدایی که به تازگی از گلویش توانسته خارجش کند، گرفته و خش دار زمزمه میکند: راه بیوفت. صدای: چشم سرگرد رادفر. در تاالر اما هم همه برپاست.

مطالب مشابه