
کجا برداری بیاریش، این وقت شب چه طور دختریه که بیاد بیرون رادوین به عاشقانه یعنی دلگیرم ازت شیرم رو حاللت نمی کنم. این بار رادوین از ته دل قهقه زد زد مامان جان چرا خون و خون ریزی راه می ندازی شوخی کردم فدات شم یک مادر فوالد زره ایه به این راحتیا کوتاه بیا نیست. وا یعنی چی دلش هم بخواد، پسرم یک پارچه آقاست. مامان جان تکلیف چیه عاشقی یعنی دلگیرم ازت متن دلش بخواد یا دلش نخواد؟ تلفنش مدام زنگ می خورد و خط روی اعصاب نداشته اش می کشید.
عاشقی یعنی دلگیرم ازت از سیاوش شمس پیام داده بود
عاشقی یعنی دلگیرم ازت از سیاوش شمس پیام داده بود، نوشته بود عاشقی یعنی دلگیرم ازت زنگ می زد، آقای ایمانی چند بار تماس گرفته بود. اما تمامش را بی پاسخ گذاشته بود. صدای مادرش از داخل پذیرایی باعث شد از جایش بلند شود.
موهای بهم ریخته اش را دستی کشید و بیرون رفت. بله مامان جان کارم دارید؟ دخترم از عاشقی یعنی دلگیرم ازت اما دستمو زنگ زدن همون عاشقی یعنی دلگیرم ازت مسئول پرونده گفت بری عاشقی یعنی دلگیرم ازت ریمیکس. عاشقی یعنی دلگیرم ازت متن زیر لب زمزمه کرد: وقتی که باید در دسترس نیستن، اون وقت دستور دادن برم. مادرش ظرف هندونه را روی میز گذاشت و نگاهی به آشفتگی دخترش کرد. چرا پریشونی دردت به جونم، حاضر شو برو این از کاه کوه می سازن مادر.
به جان دانه هایش افتاد عاشقانه یعنی دلگیرم ازت رو دست گیر کردن
دیر بری می گن حتما این جوری، اون جوری. عاشقی یعنی دلگیرم ازت متن قاچ هندونه ای برداشت و با چنگال به جان دانه هایش افتاد عاشقانه یعنی دلگیرم ازت رو دست گیر کردن.
وای یا مادر جان پاشو برو منم به هول انداختی. می رم بزار یکم منتظر بمونن، عین دیشب که تا صبح منتظرشون موندم. مادرش سئوالی نگاهش کرد: دیشب مگه خونه ی یاسی نبودی، چه خبر شده من بی اطلاعم؟ هیچی مامان جان، دیشب چند بار به عاشقی یعنی دلگیرم ازت زنگ زدم یک نکته ای یادم اومده بود؛تلفنش رو جواب نداد. نسرین خانوم چشمانش را تنگ کرد و کنجکاو دخترش را نگاه کرد. دروغ که نمی گی؟ عاشقی یعنی دلگیرم ازت ریمیکس ببین من رو عاشقی یعنی دلگیرم ازت متن دست پاچه از روی مبل بلند شد. من برم حاضر شم برم عاشقی یعنی دلگیرم ازت اما دستمو نه چه دروغی مادر من. منتظر نشد مادرش جوابش را بدهد به سرعت وارد اتاقش شد و لباس پوشید.
به سرعت خودش را به رساند، وارد محوطه ی شد که عاشقی یعنی دلگیرم ازت را در حال سوار شدن ماشینش دید. سالم آقای میرزایی. به سرعت به پشت سرش چرخید و دختر ریز نقش این روز ها را مقابلش دید. لبخندی به سختی روی فیس صورتش نشست. سالم خانوم، داشتم می رفتم منزل استراحت کنم اما بفرمایید اتاقم باهاتون حرف دارم آنلی چشمان سیاه رنگش را از صورت میرزایی گرفت و گفت: مزاحم نمی شم، فقط بگید عاشقی یعنی دلگیرم ازت از سیاوش شمس چی شد دستگیرش کردید؟ عاشقی یعنی دلگیرم ازت اما دستمو نه اون جا هیچ شخصی نبود، متاسفم خانوم. عاشقی یعنی دلگیرم ازت ریمیکس تمام امیدش از بین رفت. جعفری چی؟ خبری ندارید؟ جفت ابروهای میرزایی پرید. ما جعفری توی این نداریم، درباره کی حرف می زنید؟