ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
28 ساله از ورامین
تصویر پروفایل پریزاد
پریزاد
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل میثم
میثم
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل احسان
احسان
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل آدونا
آدونا
39 ساله از بروجرد

عضویت در سایت صیغه هلو

به یاد حرفای پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو چندتا شاخه گل رز سفید خریدم.با یه تاکسی به سمت خونه رفتم. ماشین شاهرخ دم در پارک بود.

عضویت در سایت صیغه هلو - صیغه


تصویر سایت صیغه هلو

کی هوا تاریک شد. تازه یاد خونه و زندگیم افتادم. به یاد حرفای پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو چندتا شاخه گل رز سفید خریدم.با یه تاکسی به سمت خونه رفتم. ماشین شاهرخ دم در پارک بود.از پله ها رفتم. دستمو بردم داخل کیفم که کلید رو دربیارم که در یهو باز شد و سایت صیغه هلو جلوم ظاهر شد و با خوشحالی وصدای بلند گفت: ثبت نام در سایت همسریابی هلو دیگه زنگ نزن، هستی اومد. با صدایی خفه گفتم: سالم.چیزی شده؟

پنل کاربری سایت همسریابی هلو سالم، چیزی که چه عرض کنم

پنل کاربری سایت همسریابی هلو سالم، چیزی که چه عرض کنم، این شاهرخ ما سه چهار تا سکته خفیف زد. شاهرخ سراسیمه اومد جلوی در و گفت: اومدی؟ نگاهی به ظاهر آشفته ش انداختم و گفتم: مگه قرار بود نیام؟ دستمو گرفت و منو به داخل خونه کشید.تا خواست چیزی بگه، سایت صیغه هلو گفت: شاهرخ جان من دیگه میرم خونه، پنل کاربری سایت همسریابی هلو تنهاس. کاری داشتی خبرم کن.

دستت درد نکنه، ببخش من تو رو هم انداختم تو زحمت. پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو -عیبی نداره، من به عذابای تو عادت دارم.هستی خانم. رفت و در روپشت سرش بست. دیگه من بودم و چشمای عصبی شاهرخ و دستایی که از فشاردستای شاهرخ قرمز شده بودن. نگاهی پرسشگر به چشمای شاهرخ انداختم و گفتم: چیزی شده؟

برای لحظاتی چشماشو بست. نفس عمیقی کشید و بعد از نگاهی گذرا دستمو ول کرد و رفت روی مبل نشست.خودمو به ندونستن زدم وبا لحن بچگانه ای گفتم: سوال من جواب نداشت؟ با صدایی که سعی داشت بلند نباشه، شمرده شمرده گفت: من نباید بدونم تو تا این موقع شب کجایی؟ رفتم کنارش نشستم و گفتم: موضوع اینه؟خب ببخشید. پنل کاربری سایت همسریابی هلو حواسم به ساعت نبود.رفته بودم پیش سمیرا. میدونی که وقتی باهاشم حساب زمان و مکان از دستم در میره.عوضش ببین برات گل خریدم. سرشو به سمتم چرخوند.نگاهی به پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو انداخت، لبخند زد و به من نگاه کرد و گفت: به نشانه ی صلح خریدی؟ صلح برای چی؟ مگه ماباهم جنگ داریم؟

من که نه ولی تو همیشه عامل اصلی جنگ تحمیلی هستی. خریدم. بلند شد و روبروم ایستاد و بالبخند گفت: خب سایت صیغه هلو قهر نکن. سرم پایین بود و بهش نگاه نمی کردم. دستشو گذاشت رو دستی که گال رو باهاش گرفته بودم.با انگشتاش زیر چونه مو گرفت و سرمو بلند کرد و گفت: ببینمت.

با تمام وجود به من ثبت نام در سایت همسریابی هلو داشت

چشمم به چشمش افتاد. این مرد با تمام وجود به من ثبت نام در سایت همسریابی هلو داشت وحرارت این سایت صیغه هلو سوزان رو می شد از چشماش حس کرد.با صدایی مالیم و آرام گفت: چرا چشمات قرمزه؟ دستپاچه شدم و هول هولکی گفتم: مال آلودگی هواس.بعدش امروز عینک دودی نبردم.آفتاب اذیتم کرد. تو خودت چرا چشمات قرمزه؟ سریع حرف رو عوض کرد و گفت: پنل کاربری سایت همسریابی هلو این گال رو به من نمیدی؟

گال رو به دستش دادم.دستمو گرفت و سایت صیغه هلو آورد و بوسید. دوباره لوس شدم و با حرکات چشم و ابرو گفتم: پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو می گفت سه چهارتا سکته خفیف رد کردی. لبخند قشنگی زد و گفت: نه، ولی اگر پنج دقیقه دیرتر می اومدی دیگه باید تو سردخونه دنبالم می گشتی چون از خفیف هم می گذشت.آخه دفترچه تلفن به آخر رسیده بود. نگاش تغییر کرد.رگ های پیشونیش متورم شد.رنگ چهره ش قرمز شد. چشماش پر اشک شد.

مطالب مشابه