ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
38 ساله از سبزوار
تصویر پروفایل شهنام
شهنام
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
43 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل رسول
رسول
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل کبری خانم
کبری خانم
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل محسن
محسن
48 ساله از قزوین
تصویر پروفایل محمد
محمد
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرهاد
فرهاد
52 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سایه
سایه
22 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مینو
مینو
53 ساله از تهران

عضویت در همسریابی شیدا چگونه است؟

لیوانو گذاشتم رو سینی که رو عسلی بود همسریابی شیدایی هم سرشو از گوشی بیرون اورد.و لبخندی زد و گفت اون پلاستیک پایین پات مال تواه.

عضویت در همسریابی شیدا چگونه است؟ - همسریابی


آدرس همسریابی شیدا

رفتیم تو آشپز خونه. یه لیوان آب و یه قرص بهم داد ای همسریابی شیدایی شیراز اشتباهی.... همسریابی شیدایی تهران مطمئنی معدته آخه معده که اونجا نیست همسریابی شیدایی مشهد ازش دست گرفتی؟! یه نگاه به دستام کردم یکم خم شده بودم جلو و دستام دقیقا جایی گذاشته بودم که به معدم ربطی نداشت.وای چه سوتی بزرگی. هیچی. ..بابا دستم سرخورده پایین... آی... قرص و خوردم و رفتم تو حال دراز کشیدم رو کاناپه همسریابی شیدا هم تلوزیونو روشن کرد...

 همسریابی شیدایی تهران...معدت چطوره..

دلم بد جوری امونمو بریده بود. ..واییی ... همسریابی شیدایی تهران...معدت چطوره.. چرا خوب نشدی.همسریابی شیدایی تهران کدوم معد دردیه که با قرص قوی خوب نشه تو که سابقه معده درد شدیدو نداری. همسریابی شیدایی کلافه شده بود. وهمش هواسش به همسریابی شیدایی شیراز بود خواستم دس از زیر نگاه همسریابی شیدا خلاص شم پاشدم خواستم برم سمت اتاقم اصلا نمیتونستم راست واستم از درد دلم. همسریابی شیدایی تهران پاشد و اومد سمتم گرفتو بردم سمت اتاقش خواستم بگم برم تو اتاق خودم بخوابم که گفت لازم نکرده آنی خیلی درد داری...

آروم باش ببخشید که زودتر نفهمیدم اصلا هواسم نبود.دستمو اتاقت سرده بیا اینجا بخواب.رفت سمت اتاقش... خیلی خجالت میکشیدم. لابد فهمیده... دراز کشیدم رو تختو پتو رو کشید روم و رفت بیرون صدای در اومد کجا رفت حتی درو هم کلید کردو... تو خودم جمع شده بودم همسریابی شیدایی هم فهمیده رود بدتر اشکم در اومد.. .. یه کم بعد صدای در اومد همسریابی شیدا با یه پلاستیک اومد تو اتاق چیزی نگفت وگذاشتش پایین تخت. سلام همسریابی شیداییی خوبی ؟ چایی حتما دم کشیده قبل رفتنم گذاشتمش. رفت بیرون و بعد چند دقیقه اومد داخل.با یه لیوان چایی که نبات توش ریخته بود. و دارچین هم که بوش میومد.

عشق همسریابی شیدایی شیراز اینو بخوره خوب میشه.

عشق همسریابی شیدایی شیراز اینو بخوره خوب میشه. از خجالت میخاستم لیوانو قورت بدم. چایی رو از دستش گرفتمو منتظر موند که چایی روبخورم خیلی خوب بود آروم شدم.یهویی یه چیزی یادم افتاد انگار برق سه فاز بهم وصل شد وووووای پد ندارم... لیوانو گذاشتم رو سینی که رو عسلی بود همسریابی شیدایی هم سرشو از گوشی بیرون اورد.و لبخندی زد و گفت اون پلاستیک پایین پات مال تواه. تا بری دستشویی منم اینو گذاشتم تو آشپزخونه و برگشتم. ینی از این بدترم میشه منو ناپدید کن پلاستیکو که باز کردم حدسم درست بود پد گرفته بود واسم.

 در اتاق همسریابی شیدایی جدید باز بود 

رفتم سمت دستشویی و پدو استفاده کردمو دوباره راهی اتاق شدم برقا خاموش بودن. در اتاق همسریابی شیدایی جدید باز بود و نور شب خاب اتاقو روشن کرده بود همسریابی شیدا رو تخت دراز کشیده بود. و به سقف زل زده بود سرمو تا آخرین حد ممکن پایین انداختمو رفتم رو تخت دراز کشیدمو پشتم به همسریابی شیدایی کردم ازش خجالت میکشیدم. اوهوم بهتری همسریابی شیدایی زنجان

مطالب مشابه