
به لباش خیره شدم.. لبمو با زبونم تر کردم... چرا انقد لباش کبودن... سایت همسریابی تهران چته به خودت بیا.. زود تر از سایت همسریابی پستو به خودم اومدم و رومو برگردوندم... دستمو روی صورتم کشیدم و نفسمو با شدت فوت کردم بیرون... ببخشیدی گفتم و رفتم سمت در که در باز شد و گلاره خانوم اومد تو... سایت همسریابی پستو با بغض مامانشو صدا زد مامان مامانش رفت سمتشو سرشو تو بغلش گرفت جان مامان. . مادر به فدات دختر قشنگم.. قربون مامان گفتنت برم... چی شدی سایت همسریابی شیدایی...
میدونی منو بابا چی کشیدیم حالا هردو تو بغل هم گریه میکردن... هیچی نمیگفتم و فقط به این صحنه خیره شده بودم... دخترم. . سایت همسریابی شیدایی گفت رگتو زدی.. چرا دخترم چرا همچین گناهی رو کردی... با هق هق گفت مامان اون میخواست... میخواست... دیگه نتونست ادامه بده... چی شده بود مگه... اخمی کردم.. نکنه..
تازه نگاه گلاره خانوم بهم افتاد.. اشکاشو با گوشه روسریش پاک کرد و گفت ای وای خاک به سرم سلام آقا. . شرمنده ندیدمتون.. لبخندی زدم و گفتم سلام گلاره خانوم اشکال نداره.. به سایت همسریابی پستو اشاره کردم.. فعلا سایت همسریابی شیدایی بهتون نیاز داره.. سایت همسریابی پستو سرشو انداخت پایین گلاره خانوم نگاهی به گلا انداخت ببخشید افتادین تو زحمت جدًا زحمتی نیست..
صدای در اومد..
دکتر سایت همسریابی هلو بود..
دکتر سایت همسریابی هلو بود.. بعد از سلام کردن به ما به سمت تخت رزا رفت سلام دختر خانم سایت همسریابی هلو با همون صدای ته گلوییش سلام کرد سلام آقای دکتر.. دکتر با شوخی گفت میبینم که از صحنه جنایی برگشتی سایت همسریابی تهران... سایت همسریابی هلو فقط به یه لبخند اکتفا کرد.. خب بگو ببینم حالت چطوره جاییت درد میکنه؟
کمی سرم و مچ دستم درد میکنه.. خب اینا که طبیعین بزار ببینم..
سایت همسریابی تهران رفت بیرون
بعد از چک کردن وضعیت سایت همسریابی هلو رو به ما گفت شکر مشکلی نیست میتونه مرخص شه.. تشکری کردیم و سایت همسریابی تهران رفت بیرون. سایت همسریابی تهران از مامانش پرسید بابا کجاست.. من بجای مادرش جواب دادم من آقا محمد رو فرستادم خونه تا کمی استراحت کنن و دوش بگیرن.