ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
38 ساله از سبزوار
تصویر پروفایل رسول
رسول
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل کبری خانم
کبری خانم
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل پگاه
پگاه
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
43 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل فرهاد
فرهاد
52 ساله از تبریز
تصویر پروفایل محمد
محمد
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل سایه
سایه
22 ساله از تبریز
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهنام
شهنام
37 ساله از تهران

عکس همسریابی موقت چگونه است؟

از رو تخت بلند شدم و شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس پتوی روی تخت و مرتب کنم که همزمان به کشیده شدن پتو حدیث افتاد رو زمین یه لحظه مات زده نگاهش کردم بعد

عکس همسریابی موقت چگونه است؟ - همسریابی موقت


دانلود عکس همسریابی موقت

از رو تخت بلند شدم و شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس پتوی روی تخت و مرتب کنم که همزمان به کشیده شدن پتو حدیث افتاد رو زمین یه لحظه مات زده نگاهش کردم بعد شروع کردم خندیدن حدیث با حرص گفت: کوفت میمون کجاش خنده داره چوب شور؟ حدیث پاشد و خواست بره سمت اتاقش که برگشت و گفت: ببین، تلافی میکنم زیر لب گفتم بیصبرانه منتظرم. بعدش رفت. به در نگاه کردم و پوفی کشیدم.

 ساعت پنج عصر بود و باید میرفتم بوتیک. ولی خب، این (حدیث رو میگه دختر به این خوبی والا ) تحمل کنم و با خودم ببرم ای وجدانا این تقاص کدوم گناهمه؟ چرا آخه؟ پوفی کشیدم و شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس برم آماده شم که یهو حدیث مثل جت پرید بیرون و با انزجار گفت:  عکس همسریابی موقت جون مادرت بیا این داداش ناتنیتو بکش بعد هرجایی خواستی برو با تعجب گفتم: داداش ناتنیم؟

مارمولک دیگه صیغه شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات بکشش

برگشت سمتم و گفت: مارمولک دیگه صیغه شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات بکشش با تعجب اخم نگاهش میکردم، سری تکون دادم و کانال همسریابی موقت برم توی اتاقم که حدیث دستم و کشید و گفت:  عکس همسریابی موقت خواهش میکنم خواهش خواهش خواهش متفکر نگاش کردم و بعد گفتم: خیلی خب پس توعم باید قول بدی همراه من نیای با قیافه ی دو دل نگاهم کرد و بعد گفت: قبوله با هر بدبختی بود؛ با جیغ و دادای حدیث مارمولکرو کشتم برای اینکه حدیث اذیت کنم مارمولکرو بردم سمتش که با جیغ داد و گفت:  عکس همسریابی موقت نماریش ها با خنده بردم سمتش باز که جیغی زد و پرید تو اتاقش خندیدم و مارمولکرو از پنجره پرت کردم بیرون.

وقتی کانال همسریابی موقت از خونه زدم بیرون

رفتم تو اتاقم و لباسم رو عوض کردم و وقتی کانال همسریابی موقت از خونه زدم بیرون گفتم: حدیث من رفتم جواب نداد. منم شونه هامو بالا انداختم، به صیغه شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات چه؟ رفتم سوار ماشین شدم. وسط راه بودم که چیزی حس کردم، خیلی نامحسوس عقب ماشین رو نگا کردم که دیدم یکی پشت صندلیم قایم شده شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس بزنم کنار که یکم متوجه شدم دیدم حدیثه خندم گرفت و سری تکون دادم، بذار یکم اذیتش کنم مثلا الان که چی؟ فکر کردی من دنبال تو نمیام؟ هه، کور خوندی آقا ولی ، چقد تنگه اینجا. آدم نمیتونه تکون بخوره. وای کمرم خشک شد. یهو  عکس همسریابی موقت زد زیر ترمز و سرم محکم خورد به صندلی. 

مطالب مشابه