ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل نیما
نیما
28 ساله از بویراحمد
تصویر پروفایل نور
نور
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل آیناز
آیناز
43 ساله از مراغه
تصویر پروفایل علی
علی
51 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
22 ساله از اهواز
تصویر پروفایل امین
امین
36 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
32 ساله از شیراز
تصویر پروفایل هستی
هستی
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از مشهد
تصویر پروفایل الهام
الهام
25 ساله از رودبار

لینک برنامه دوستیابی اپل

من میدونم تو بی گناهی، برنامه های دوستیابی اپل اگه تو بخوای میشه کاری کرد... زندگی من بر نمیگرده.برو پی زندگیت برنامه دوستیابی اپل....برو خوش باش. ..

لینک برنامه دوستیابی اپل - دوستیابی


برنامه دوستیابی اپل با عکس

برنامه دوستیابی اپل.از اینکه چرا و چه جوری به خودم اجازه دادم یه غریبه تو دلم جاباز کنه....حالم از خودم بهم میخوره چون هم تورو بدبخت کردم هم خودمو هم اون شاهرخ بیچاره رو. شاید اگه تو نبودی این همه برنامه دوست يابي اپل سرمن نمی اومد.نمیخوام تمام تقصیرها رو بندازم گردن تو ولی شاید اگه فرهادی درکارنبود، من اینجا نبودم. برنامه دوست یابی اپل هم توی گور نبود.

رگهای گردنش متورم شد.صورتش سرخ شد.احساس می کردم داره خفه میشه.هرچقدر خواست به من نگاه نکنه ولی انگار نمیشد.زل زد توی چشام.اشکش در اومد و با بغض و صدایی لرزون ملتمسانه گفت: باشه.حرف تو درست.همش تقصیر منه که یهو دم در اون لعنتی زل زدم تو چشاتُ یه عمر خونه خراب شدم.تقصیر منه که تو اینجایی اما من هیچ وقت نخواستم برنامه دوست یابی اپل دار ببینمت. با دیدن اشکهای مردی که همیشه مغرورانه سرشو برنامه های دوستیابی اپل می گرفت و از بروز احساساتش جلوگیری میکرد، بغض منم ترکید وهای های زدم زیر گریه. دیگه حرف نمیزدیم فقط صدای گریه هامون بود که از پشت گوشی شنیده میشد.......

بهترین برنامه دوستیابی اپل یه کوچولو که آروم شد

بهترین برنامه دوستیابی اپل یه کوچولو که آروم شد با همون صدایی که یه روزی عاشقش بودم گفت: هستی، به همون که می پرستی این همه سال حتی ذره ای از علاقه مو نسبت به تو از دست ندادم.خودم از دست رفتم ولی نزاشتم عشقت تو دلم کمرنگ بشه.هنوزم مثل قبل دوسِت دارم...حتی بیشتر از قبل... برنامه دوست يابي اپل نزاشتم ادامه بده و با صدایی لرزون گفتم: دیگه هیچی دست من نیست.

حکم داده شده... دیگه برای من هیچ کاری نمیشه کرد.سعی نکن به زندگی امیدوارم کنی چون دیگه اون شور و احساس و هیجان به ولی من میدونم تو بی گناهی، برنامه های دوستیابی اپل اگه تو بخوای میشه کاری کرد... زندگی من بر نمیگرده.برو پی زندگیت برنامه دوستیابی اپل....برو خوش باش. ..

اگه تونستی منم عضو برنامه دوست يابي براي اپل کن

اگه تونستی منم عضو برنامه دوست يابي براي اپل کن... گوشی رو گذاشتمواز جا بلند شدم.چشمام پر اشک بود ولی بازم میتونستم چهره شو ببینم.گریه میکرد و نگام می کرد... برنامه دوست یابی اپل شاید اگر فقط چند لحظه ی دیگه اونجا میموندم و خاطرات گذشته رو از زیر خاک بیرون می کشیدم، دست و پام شل میشد و قید رو میزدم و از تقدیرم فرار میکردم...

بهترین برنامه دوستیابی اپل اما زود خودمو جمع و جور کردم و برنامه دوستیابی اپل با یه دنیا خاطره پشت سرم جاگذاشتم. چیزی نبود که از یادم بره...یه روزی تمام زندگیم بود ولی برنامه دوستیابی برای اپل دیگه زندگی غزل بود....برنامه دوست يابي اپل دیگه زندگی من مجنونی بود که بخاطر ندونم کاری من بیصدا خوابیده بود اونم برای همیشه.... "ساعت نه شب بود که برنامه دوست یابی اپل با دست پر اومد خونه و سهیال با روی باز به استقبالش رفت و خریدها رو ازدستش گرفت.با جدیت جلو رفتم و گفتم: من دیگه خسته شدم متعجب به من چشم دوخت و گفت: سلام.

برنامه دوستیابی اپل آرش.من دیگه نمیتونم.دیگه خسته شدم. آرش از چی خسته شدی؟ از مهمونی.چرا این مهمونی تموم نمیشه؟ برنامه دوستیابی برای اپل بهت بد میگذره هستی جون؟ صحبت این چیزا نیست.من میخوام برگردم خونه م. بغضم گرفت وصدام لرزید: خسته شدم از بس به این در زل زدم. میخوام برم خونه ببینم خونه هم نمیاد؟ اپلیکیشن برنامه دوستیابی با لحن برادرانه ای گفت: بری خونه چیکار کنی؟هردوی شما به زمان نیاز دارین.بزار زمان همه چیزو حل کنه. از زمان حرف میزنی؟ 

مطالب مشابه