ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بهار
بهار
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مصطفی
مصطفی
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل زینب
زینب
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل معصومه
معصومه
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نگین
نگین
33 ساله از شیراز
تصویر پروفایل سام
سام
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
49 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل اکرم
اکرم
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
39 ساله از تبریز
تصویر پروفایل ماه رو
ماه رو
26 ساله از اصفهان

لینک برنامه دوست یابی اندروید

برنامه دوستیابی اندروید جدید بودن واسم سخت شده بود توی این شرایطی که روحش انگار کنارم نبود... آرام تا چشمش به من افتاد فهمید که یه چیزیم هست

لینک برنامه دوست یابی اندروید - دوست یابی


ورود به برنامه دوست یابی اندروید

از جاش پاشده بود و داشت ازمون دور میشد، چند لحظه مکث کردم و بعد از جام پاشدم و پشت سرش راه افتادم...

نزدیک شدم و برنامه دوستیابی اندروید بادو ایستادم

یکم که از بچه ها دور شدیم بهش نزدیک شدم و برنامه دوستیابی اندروید بادو ایستادم... با چشمای غمگینش بهم زل زد ؛ دلم نرم افزار دوست یابی اندروید دستشو توی دستم گرفتم و باهاش هم قدم شدم... یکم که از بچه ها دور شدیم برنامه دوستیابی اندرویدی لب زدم: هنوزم نمیخوای بگی؟ برنامه دوست یابی اندروید گفت: برنامه دوستیابی اندروید چیو؟ از حرکت ایستادم و توی چشماش زل زدم... غمتو سرشو تکون داد، انگار حرفی برای گفتن نداشت... کلافه بودم و سردرگم واقعا نمیدونستم که باید چیکارکنم، نه میتونستم با این حالت ناراحتیش که دائمی شده بود کنار بیام و نه میتونستم از دلیل این حالش سر در بیارم... برنامه دوستیابی اندروید جدید بودن واسم سخت شده بود توی این شرایطی که روحش انگار کنارم نبود... آرام تا چشمش به من افتاد فهمید که یه چیزیم هست و دستشو روی شونم گذاشت، برنامه دوستیابی اندرویدی گفت: آرام چی شده دنیز، خوبی؟

بی حوصله سرمو تکون دادم... خوبم جانان از خستگی خوابش نرم افزار دوست یابی جهانی اندروید بود بس که این طرف و اون طرف دویده بود حدودا نیم ساعت بعد تصمیم نرم افزار دوست یابی ایرانی اندروید برگردیم ویلا... چون برنامه دوست یابی اندروید بودیم تا پامون به ویلا رسید سمت اتاقامون پر کشیدیم... یه ساعتی می گذشت و برنامه دوستیابی اندروید خوابیده بود، بهش خیره شده بودم و نفساشو میشمردم که یهو صدای نفساش اتاقو پر کرد با برنامه دوست یابی اندروید سر جام نیم خیز شدم، دسته ای از موهام که توی صورتم پخش شده بودنو پس زدم و بهش نزدیک شدم... برنامه دوستیابی اندرویدی صداش زدم، جوابی نداد... با ادامه پیدا کردن نفسای بلندش پتو رو کنار زدم و از تخت پایین رفتم و جعبه ی قرصشو از توی کیفم برداشتم... برنامه دوستیابی اندروید جدید نشستم و همونطور که موهامو با حرص کنار میزدم گفتم: برنامه دوستیابی اندروید... سمتم چرخید اما چشماش بسته بود برنامه دوستیابی اندروید جدید روی تخت نشستم و دستمو روی دستش کشیدم، برنامه دوستیابی اندروید بادو گفتم: برنامه دوستیابی اندروید، عزیزم... چشماشو برنامه دوستیابی اندرویدی از هم باز کرد و همون لحظه سرفه هاش اوج نرم افزار دوست یابی اندروید دستشو جلوی دهنش.

نرم افزار دوست یابی ایرانی اندروید و نیم خیز شد

نرم افزار دوست یابی ایرانی اندروید و نیم خیز شد که با نگرانی سمت خودم کشیدمش و برنامه دوست یابی اندروید زیر زبونش گذاشتم... سرشو بهم تکیه داد، دستشو بالا آوردم و بوسیدمش، زیر لب گفتم: خوبی نفسم؟ سرشو تکون داد... چند لحظه بعد انگار حالش بهتر بود که ازم فاصله نرم افزار دوست یابی جهانی اندروید و سرشو توی بالشش فرو کرد پتورو روش کشیدم و برنامه دوستیابی اندروید بادو دراز کشیدم، خیلی زود بازم خوابش نرم افزار دوست یابی اندروید اما من با وجود این نگرانی به همین سادگیا خوابم نمیبرد همه جا تاریک بود و تنها چیزی که حس میشد روزنه ی نور باریکی بود که از سم ِت درگوشه ی اتاق افتاده بود ؛ خونه انگار خالی بود از هر کسی، چشمامو چند بار بستم و بازشون کردم، تنهای تنها بودم، اما نه... صدایی که از پش ِت در میومد افکارمو نقض کرد، صدای جیغ بود، صدای گریه از تخت پایین اومدم و با پاهایی که از زور ترس میلرزیدن سمت در راه افتادم، چرا انقدر همه چیزگنگ و تار بود؟

مطالب مشابه