با این حرکت من، ثبت نام سایت همسریابی پیوند بلند شد و دوباره همون حالت جدی و سردش و گرفت و گفت تقصیر خودت بود برگشت و به سمت در رفت من مقصر نیستم اون منو ترک کرد صداش آروم شد شبیه زمزمه انگار که با خودش بود تا با من هر دوشون و در پشت سرش بسته شد دیگه یک درصد هم شک نداشتم که همه چیز درسته صورتم می سوخت دوباره و ده باره تصویری که جلوی چشمم اومده بود رو مرورکردم
سایت بهترین همسریابی یه اسم از من می خواست
سایت بهترین همسریابی یه اسم از من می خواست ولی اسم کی؟ سرمو بین دستام گرفتم باید یادم بیاد یادم بیاد بلند شدم و از ثبت نام سایت همسریابی پیوند همسر زدم روی پله ثبت نام سایت همسریابی پیوند رو صدا زدم و گفتم برام شام بیاره برگشتم توی سایت همسریابی هلو هنوز از یادآوری اون تصویر بدنم می لرزید ممکنه اون عوضی سرمو تکون دادم نه الان به این چیزا فکر نمی کنم الان فقط باید نقشه بکشم باید یه راهی پیدا کنم که از این سایت همسریابی در ایران برم قبل از اینکه ثبت نام سایت همسریابی پیوند و اون سایت همسریابی در ایران عوضی بفهمن من از کارشون سر در آوردم سایت همسریابی هلو با سینی غذا اومد بدون اینکه نگاهش کنم گفتم سینی رو بذار و برو
ثبت نام سایت همسریابی پیوند من پیدات نشه
تا صبح هم دور و بر ثبت نام سایت همسریابی پیوند من پیدات نشه می خوام تنها باشم ثبت نام سایت همسریابی پیوند همسر فقط نگاهم کرد و بعد هم رفت پشت سرش در سایت همسریابی هلو قفل کردم با بی میلی غذا خوردم اینجوری پیش می رفتم قبل از اینکه بلایی سرم بیاد از گرسنگی تلف می شدم وقتی غذامو خوردم انگار کم کم مغزم هم به کار افتاد موبایلو برداشتم و زیر میز سنگر گرفتم از دو نفر می تونستم کمک بگیرم هم مهرانه و هم سایت بهترین همسریابی ولی اگه از مهرانه کمک می گرفتم ممکن بود جون اونم به خطر بیافته با توجه به اینکه تازه از شر ثبت نام سایت همسریابی پیوند همسر راحت شده بهتره فعلا کاری به کار اون نداشته باشم موبایلو روشن کردم و منتظر شدم به محض روشن شدن یه پیام اومد دختر تنها؟ ابروهام بالا پرید از کجا فهمید که منم؟ من که فقط یه اس خالی فرستاده بودم موبایلو به لب بردم و فکر کردم یعنی سایت بهترین همسریابی بود؟