ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل امیر
امیر
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
38 ساله از ری
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل کبری خانم
کبری خانم
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل کوروش
کوروش
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
28 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل امیرسام
امیرسام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
43 ساله از کرج

لینک ربات چت و دوستیابی

ربات چت و دوستیابید به زور شنیده می شد، انقدر بی حال بودم که حوصله ی حرف زدن هم نداشتم. ربات چت و دوستیابی فارسی دوباره پرسید: کجا میخوای بری؟

لینک ربات چت و دوستیابی - چت و دوستیابی


رباط ربات چت و دوستیابی

 دست جلوی صورتمو گرفتم و گریه کردم. ربات چت و دوستیابی فارسی چند قدم بهم نزدیک شد و روبروم چهارزانو نشست.با دستاش دستامو از صورتم برداشت و مستقیم توی ربات چت و دوستیابی ونوس یار زل زد، انگار دلش برام سوخته بود، چشماش پر اشک شد، شونه هامو گرفت و به سمت خودش کشوند و بغلم کرد. سرم رو روی شونه هاش گذاشتم و همونطور گریه کردم.تو اون لحظه حتی محرم و نامحرمی هم از یادم رفته بود، انقدر غصه داشتم که دیگه فکرم کار نمی کرد.

فقط گریه می کردم، انقدر گریه کردم که از حال رفتم... فصل ربات چت و دوستیابی نور خورشید باعث شد که چشمامو باز کنم.دست و پام بی حس شده بود.وقتی به اطرافم نگاه کردم متوجه شدم که تو ربات چت و دوستیابی ونوس یار خودم نیستم، به دستم سرم وصل بود و ربات چت و دوستیابی کامپیوتر سرشو زیر دستم روی تخت گذاشته و خوابیده بود.خواستم از جام بلند شم که میثاق از خواب پرید و با چشمایی ورم کرده و سرخ نگاهم کرد و گفت: کجا؟

ربات چت و دوستیابید به زور شنیده می شد، انقدر بی حال بودم که حوصله ی حرف زدن هم نداشتم. ربات چت و دوستیابی فارسی دوباره پرسید: کجا میخوای بری؟ با زحمت گفتم: اینجا کجاست؟ لبخند کمرنگی زد و گفت: بیمارستان.از دیروز صبح تا اینجایی. ربات چت و دوستیابی کجاست؟ دیشب تا صبح ربات چت و دوستیابی فارسی بود، دوساعت پیش به زور فرستادمش خونه.بهتری؟ سرم رو به نشانه ی مثبت تکون دادم که گفت: تبت تازه قطع شده، باید استراحت کنی. میخوام برم خونه. بزار دکتر بیاد ببینتت، شاید مرخصت کرد.گرسنه ت نیست؟ سرم رو به نشانه ی منفی تکون دادم. میخوای باهم حرف بزنیم؟ از چی؟

کار از کار ربات چت و دوستیابی اینترنتی خودت

اشک تو چشمام حلقه زد و با حالت قهر گفتم: اون موقع که درد و دل کردم نشنیدی ربات چت و دوستیابی ونوس یار که کار از کار ربات چت و دوستیابی اینترنتی خودت، خیلی وقته باهام درد و دل نکردی. میخوای حرفامو بشنوی غمگین نگاهم کرد و گفت: چرا کار از کار گذشته ؟مگه چی شده ؟ هیچی، برو خوش باش، برو راحت زندگی تو بکن، چند وقت دیگه قراره خواهرت نه ببخشید خواهر خونده ت عروس بشه. عروس رفیق شفیقتون... چرا انقدر تلخ حرف میزنی؟ چند لحظه غمگین نگام کرد، آه بلندی کشید و از اتاق بیرون رفت. دکتر که مرد ربات چت و دوستیابید و خوش قیافه ای بود، ربات چت و دوستیابید از سرم بردار ربات چت و دوستیابی میخوام تنها باشم... م کرد و بعد با لبخند گفت: خانم شاکر می خواستی خودتو بکشی؟

شانس آوردی که ربات چت و دوستیابی کامپیوتر تشنج نکردی

چیزی نگفتم، دوباره با لبخند گفت: باماهم قهری؟ بازم چیزی نگفتم دوباره با همون لبخند گفت: شانس آوردی که ربات چت و دوستیابی کامپیوتر تشنج نکردی، با اون تبی که تو داشتی. ..راستی چند روز تب داشتی؟دوسه روزی میشد نه؟... وقتی دید حرفی ازم در نمیاد روی صندلی کنار تخت نشست و گفت: چی مجبورت کرده که ربات چت و دوستیابی ونوس یار کنی؟ کمی سکوت کرد و بعد از آه بلندی گفت: ربات چت و دوستیابی اینترنتی همه مشکل دارن، منم مشکل دارم، انقدر که نمی دونم به کدومشون باید فکرکنم.به من اعتماد کن، دکتر محرم اسراره.بگو شاید بتونم کمکت کنم. با صدایی که انگار از ته چاه در میومد گفتم: دیگه هیچکس نمیتونه کمکم کنه. چیزی نمیتونه زندگی رو متوقف کنه مگر اینکه ربات چت و دوستیابی بخوای زندگی خودتو نابود کنی، اونم فقط زندگی خودتو.شاید ربات چت و دوستیابی فارسی رایگان که میتونی به خودت کمک کنی

مطالب مشابه