![آدرس سایتهای دوستیابی و ازدواج موقت آدرس سایتهای دوستیابی و ازدواج موقت](posts/2021/12/27/jmkqdmffkv79odaoytp5y2l1elegb8ghxua4rc6s.jpg)
چشماشو ریزکرد و گفت: دقیقا توی اون ذهن مریض تو چی میگذره؟ خندیدم و گفتم: خیلی حرف میزنی کله رنگی کاری که گفتم رو بکن. خم شو خواست حرفی بزنه که انگشت اشارهم رو چرخوندم و گفتم: خم، خم پوفی کشید و ناچار سایت ازدواج موقت رایگان شد که یهو پریدم روی کولش نزدیک بود بیفته که دستش رو گرفت قد در و تعادلش رو حفظ کرد. با عصبانیت گفت: حدیث بیا پایین ببینم با خنده چونم رو گذاشتم روی شونهش و گفتم: نچ نمیام واسه ی شرط بندی باید بشی خرم وگرنه یه چیزی میگم نتونی انجامش بدی مو قشنگ سر راهتم اون چوب که اونجا افتاده رو بردار میخوامش. سایتهای دوستیابی و ازدواج موقت با حرص گفت: سایت دوست یابی و ازدواج موقت بعدا برای تو یکی دارم سایتهای دوستیابی و ازدواج موقت و گفتم: راه بیوفت به قول ممد حمال به زور خم شد و چوبرو بهم داد که منم چوبرو میزدم به پاش و با نیش کاملا باز می گفتم: راه بیفت من سایت دوست یابی و ازدواج موقت نمیدونست الان باید عصبی باشه یا بخنده.
گفتم: سایت دوست یابی و ازدواج موقت دوسه
گفتم: سایت دوست یابی و ازدواج موقت دوسه تا عرعر کن طبیعی تر به نظر بیاد سایتهای دوستیابی و ازدواج موقت با همسریابی هلو از پام نشگونی گرفت که جیغم رفت هوا و گفتم: ای درد الان جاش تا دوماه کبود میشه از دماغت در میارم این نشگونتو حالا هم عر عر کن رسیده بودیم پیش بچه ها اوناهم با دیدن من و سایتهای دوستیابی و ازدواج موقت زدن زیر خنده و حالا نخند و کی بخند دوسه بار زدم پشتش و گفتم: خو عرعر کن ذوقم خوابید خو میخوام خر بودنت رو طبیعی ترکنم آری تو روح زیر ذوق زدنت بچه ها اصلا هرکدوم یه ور پرت شده بودن این تو حال زن و ولش کن بابا، کیف الان رو بچسب با پام زدم روی شونش و گفتم: سایت های دوستیابی و ازدواج موقت، تندتر برو دیگه اصلا خر سواری با تو کیف نمیده، نه عر میزنی نه تند میری اه اصلا همسریابی هلو شرط بندی نکن، حالا هم وایسا میخوام پیاده بشم منتظر بودم که بشینه که یهو وایساد
با همسریابی هلو نگاهش کردم که خندید
باعث شد بیوفتم زمین آخ مامانی، یعنی قشنگ صاف شدا ایندفعه سایت ازدواج موقت رایگان با همسریابی هلو نگاهش کردم که خندید و گفت: که من خرم؟ با خنده بلند شدم و گفتم: اختیار دارید، شما صاحب خرید رفتم نشستم روی میزی که توی حیاط بچه ها دورش نشسته بودن که مهراب گفت: میز الان میشکنه بیا پایین زدم به زانوش و گفتم: خسیس مگه تو پول دادی؟