ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سارا
سارا
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
36 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
46 ساله از پاکدشت
تصویر پروفایل محمد
محمد
35 ساله از مرودشت
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل ساره
ساره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
31 ساله از شیراز
تصویر پروفایل یاشار
یاشار
37 ساله از همدان
تصویر پروفایل حمید
حمید
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل وحید
وحید
42 ساله از تهران

لینک ورود به موسسه ازدواج ابرار

در سالن باز شد و استاد داخل شد موسسه ازدواج ابرار سلامی کرد که استاد با خوشرویی جوابش را داد و گفت: حالت خوبه دختر جان؟ بله ممنون خوش اومدید ممنونم بفرمایید

لینک ورود به موسسه ازدواج ابرار - ازدواج


موسسه ازدواج ابرار معتبر است؟

 موسسه ازدواج آسان ابرار مشت محکمی به بازویش زد و موسسه ازدواج ابراری خندید لبی به چایش زد و گفت: خودت چایی نمیخوری؟ نه ممنون همان طور که چای را سر میکشید نگاهی به ساعت روی دیوار کرد و گفت: مامان بهم گفت میاد کمکت, اما تا الان که خبریش نشد حتما بابا سرویس داشته لیوان خالی چای را دست موسسه ازدواج آسان ابرار داد لیوان را شست و سر میز نشست موسسه ازدواج ابراری مشغول سیخ گرفتن کوبیده ها شد و موسسه ازدواج موقت ابرار مشغول سیخ گرفتن جوجه ها!

کارش با موسسه ازدواج موقت ابرار تمام شد

بعد هم نوبت به گوجه ها رسید هم زمان کارش با موسسه ازدواج موقت ابرار تمام شد دستهایشان را شستند که موسسه ازدواج ابرار گفت: آب زرشک میخوری؟ بله ممنون تو که میدونی من پایه خوردنم موسسه ازدواج آسان ابرار لیوانی آب زرشک برایش ریخت آب زرشک را الجرعه سر کشید و گفت: آخیش دستت درد نکنه! احساس میکنم خون شد رفت توی رگهام نوش جونت! تو روزه گرفتی امروز؟نه چیزی میخوری نه حرفی میزنی موسسه ازدواج ابرار لبخند زد: نه! روزه نیستم موسسه ازدواج موقت ابرار کمی روی صندلی نشست و گفت: برم آتیشو درست کنم اگه بری که خوبه!

موسسه ازدواج ابرار دیس شیرینی لطیفه را آورد

کبابا درست شدن میذارمشون توی فر گرم بمونن بهتر از اینه که لحظه آخر دست بکار شیم تازه فکر خوبیه من رفتم موسسه ازدواج ابرار دیس شیرینی لطیفه را آورد از داخل یخچال خامه ای که از قبل آماده کرده بود را بیرون آورد یک شیرینی برداشت و کمی خامه رویش مالید و شیرینی دیگری روی خامه گذاشت پس از اتمام کارش ظرف شیرینی و دیس کیک را روی اپن گذاشت میوه های شسته شده را هم داخل میوه خوری چید و روی اپن قرار داد صدای زنگ آیفن آمد به طرف آن رفت استاد بود در را باز کرد و به این فکر کرد که شاید بیشتر از هر کسی دلش برای استاد تنگ شود در سالن باز شد و استاد داخل شد موسسه ازدواج ابرار سلامی کرد که استاد با خوشرویی جوابش را داد و گفت: حالت خوبه دختر جان؟ بله ممنون خوش اومدید ممنونم بفرمایید بشینید تا براتون چایی بریزم

مطالب مشابه