![آدرس مرکز همسریابی آدرس مرکز همسریابی](posts/2022/02/16/5yhisond06vtocwzemkiapyz2bxlltj8e9hacdr3.jpg)
معذب بودم با مرکز همسریابی اصفهان اما به ناچار نشستم و گفتم: پس صدام بزنید اگر کاری بود. پلکی زد و با سینی با لیوانای خالی به طرف آشپزخونه رفت. مرکز همسریابی طوبی شیراز همچنان رو مبل خواب بود. طولی نکشید که مرکز همسریابی اصفهان چایی رو تموم کرد بلند شدم و لیوانش رو به آشپزخونه بردم اما سریع برگشتم. روی مبل نشستم و چشم چرخوندم و خشکم زد دکمه گردنش رو باز کرده بود و قشنگ میشد رد خون مردگی رو دید. چشمام باورش نمیشد آخه این آدمی بود که نمیشد از ده فرسخیش رد شد حالا...
انگار نگاهم روش زوم بود که سرش رو از تو گوشیش در آورد و رد نگاهم رو گرفت و رسید به یقه اش؛ خجلات زده سریع و دستپاچه دکمه اش رو بست و آروم گفت: توضیح میدم. چشمام پر بود اما با اخم نگاهش کردم: مرکز همسریابی شیراز توضیحی نخواستم. هوفی کرد و گوشیش رو قفلش کرد و پرت کرد رو میز: پس چرا پکری؟ با پوزخند سری به طرفین تکون دادم: باورم نمیشه اگر اون مهر هک شده رو روی گردن مرکز همسریابی میدیدم اینطوری خشکم نمیزد. صدای آرومش حالا خش دار و عصبی بود: یعنی مرکز همسریابی تبیان آدم نیستم نه؟
واس این بهم نریختی که این مهر هک شده رو گردن مرکز همسریابی قم؟
واس این بهم نریختی که این مهر هک شده رو گردن مرکز همسریابی قم؟ به چشماش نگاه کردم و قطره اشک از چشمام چکید سعی کردم صدام بالا نره: مرکز همسریابی تهران؟ چی میخوای از جونم؟ تو که حتی بوی تأفنت رو اوردی تو این خراب شده نشستی رو به روی مثلا زنت از مهرت رو نمایی میکنی منتظر سیمرغ ام هستی؟ بلند شدم بلند شد و مچ دستم رو محکم گرفت و به طرف در خروجی ویلا رفت هرچی زور زدم نتونستم دستم رو از دستش آزاد کنم. از ویلا خارج شدیم و به طرف درخت های کنار استخر رفتیم. لا به لای درخت ها ایستاد و چرخید سمتم و داد زد: چی میگی برای خودت مهر چیه. دو تا دکمه یقه اش رو باز کرد حالا سینه ی سپر و مردونه اش خودنمایی میکرد و دلروباترین بود حالا... به کبودی گردنش نگاه کردم یه گردی وسطش بود با حرص گفت: زنبوری که نیشم زد نفهمیدم نر بود یا ماده...
پوشوندمش تا بی حرمتی نکنم به مرکز همسریابی تهران که نمیپرسه
ادامه داد: پوشوندمش تا بی حرمتی نکنم به مرکز همسریابی تهران که نمیپرسه و مثل تو به غلط فکر میکنه این جای... چشمی چرخوند و ادامه داد: اما متاسفانه اونی که میک زد ماده بود. چشمام رو چشماش دو دو زد و اون زمزمه کرد: مرکز همسریابی قم نزدیک سی و پنج سالمه مرکز همسریابی... شاداب شاه کلید رابطه امه. مرکز همسریابی شیراز باهاش رابطه دارم الان گفتم که اگر از این به بعد تو این سه سال از این کبودی ها رو بدنم دیدی البته نه جای نیش زنبور! چشمات سیاهی نره. ولم کرد و رفت مرکز همسریابی تبیان تو بهت فقط به جای خالیش خیره بودم. چه راحت برای زنش شکافته بود آخر لجن کاری هاش رو! باز قطره اشک... برام مهم نبود اما تف به این زندگی بی عشق تف به اون شرف بی شرفت.
از لای درختا خودم رو به ویلا رسوندم. صنم بیدار شده و روی مبل ها نشسته بود و با مرکز همسریابی اصفهان که اصلا انگار نه انگار پچ پچ میکردن. مرکز همسریابی با حوله تن پوش وارد سالن شد و با دیدن صنم لبخند زد. جلو رفتم و کنار مرکز همسریابی در اصفهان که نشسته بود نشستم. ظهر بخیر خواب آلو. لبخندی بهم زد چشماش یکم پوف کرده بود و گفت: ولی چسبید. لبخند زدم:. مرکز همسریابی لب باز کرد: صنم خانم چطورن؟ خرص قطبی که فقط اومده بخوابه. صنم نگاهش کرد و گفت: برای خوابمم باید از تو اجازه بگیرم؟ کم و بیش! صنم دستی تو هوا تکون داد: بکش کنار بابا.