ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
36 ساله از گرگان
تصویر پروفایل امیرعلی
امیرعلی
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
39 ساله از مشهد
تصویر پروفایل کیرو
کیرو
38 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل علی
علی
40 ساله از شاهرود
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل احسان
احسان
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل سعید
سعید
43 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
51 ساله از قزوین
تصویر پروفایل لیدا
لیدا
23 ساله از مشهد

معرفی چند سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی

بعد وجدان درونم بیدار شد و گفت: تو که میگی دیو و عوضی و هزار تا چیز دیگه الان از خندش ذوق هم میکنی! یه خفه شو به وجدان بیدارم گفتم و زود اتاق رو ترک کردم

معرفی چند سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی - سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی


سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی

و بعد با همون حالت ادامه داد: همتون عین همید با دست پس میزنید با پا پیش میکشید.

با حرص گفتم: خفه شو تو عوضی، دیروز گفتی نمیآی خونه و منم احساس راحتی کردم ولی باز تو دیو دوسر پیدات شد. این بار بیشتر گریه ام شدت گرفت.

ابروهاش رو بالا انداخت و با پوزخند و تعجب گفت: عوضی؟... دیودوسر؟ صیغه یابی تبریز به یاد جمله ای که گفتم افتادم. الان باز عصبی میشه و یه چیز دیگه بارم میکنه. زود خواستم بلند بشم که دستم رو گرفت و در یک حرکت سریع افتادم روش. چشام گرد شد. دستم رو رو سینش گذاشتم و خواستم بلند بشم که محکم تر من رو گرفت و همون طور که تو چشام زل زده بود گفت: بعد به دنیا اومدن بچه مختاری که بری.

صیغه یابی تبریز رو زوم کرد

و بعد با شیطنت ادامه داد: ولی سعی کن عاشقم نشی که نتونی بری! بابا اعتماد به نفست منو کشته، من صد سال سیاه هم نگاهت نمیکنم چه برسه به عشق آخه! با پوزخند گفتم: نچایی یه وقت... عشق! نگاهش مابین  و چشام در حرکت بود که صیغه یابی تبریز رو زوم کرد.

ضربان قلبم اوج گرفت وخون به صورتم دمید. با دست پاچگی که خیلی خیلی ضایع بود گفتم: من دستشویی دارم ولم کن! دنبال صیغه هستم از تبریز چنان قهقه ای زد که از تعجب رو سرم دوتا شاخ سبز شد. چقدرم بیشعور قیافش وقتی میخندید نمکی میشد. بعد وجدان درونم بیدار شد و گفت: تو که میگی دیو و عوضی و هزار تا چیز دیگه الان از خندش ذوق هم میکنی! یه خفه شو به وجدان بیدارم گفتم و زود اتاق رو ترک کردم و خودم رو تو دسشویی زندانی کردم.من چم شده چرا ضربان قلبم اینجوری میزنه! شیر آب رو باز کردم و چند مشت آب به صورتم زدم و بعدشم زود رفتم اتاق و لباسم رو عوض کردم. وقتی برگشتم دنبال صیغه هستم از تبریز لباس بیرون پوشیده بود و از یخچالم داشت کره و مربا را بیرون میآورد.

واسه خودش چند لقمه گرفت و با یک لیوان آب پرتقال خورد و بعدش هم سویچ ماشین رو برداشت بدون اینکه به من چیزی بگه بیرون رفت.

و باز هم صدای قفل کردن.

توجهی بهش نکردم و منم بعد خوردن صبحانه چون کاری نداشتم طبق معمول جلوی تلویزیون پلاس بودم. ولی دو ساعت بعد بلند شدم و یه دستیم به سر و روی خونه کشیدم و تمام شمعایی که توی بالکن بودن رو جمع کردم و یه چایی هم دم کردم. حدود نیم ساعت بعدش صدای دنبال صیغه هستم از تبریز اومد و بعدشم پشت سرش صدای سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی. همان طور که با هم حرف میزدن وارد خونه شدن و سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی، تبریز سلام کرد و روی مبل جا گرفت.

سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی، تبریز همان طور

سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی، تبریز همان طور که داشت به سمت اتاقش میرفت رو به سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی، تبریز گفت: پسر تو واقعا خری! بخاطر اون دختر نچسب داری این قدر خودت رو اذیت میکنی؟

نکنه نچسب، منظورش رویاست. سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی هم با عصبانیت گفت: داداش تو رو جون حوری بس کن دیگه! از صبح داری نصیحت میکنی! تو دلم پوزخندی زدم و گفتم: ببین به جون کی هم قسمش میده آخه ورود به سایت همدلی جون من رو میخواد چیکار!

ولی تمام معادلاتم با سکوت ورود به سایت همدلی بهم ریخت. این الان بخاطر من سکوت کرد یا حال وحوصله بحث نداشت؟

ورود به سایت همدلی که تیشرتش رو با یه تیشرت دیگه عوض کرده بود اومد کنار من نشست و روبه سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی گفت: خلاصه عقل نداری! سایت ازدواج در استان آذربایجان شرقی همان طور که سگرمه هایش درهم بود رو به من گفت: این خواهرت چرا این جوریه؟ دوست داره با اعصاب آدم بازی کنه، دختره پرو به من میگه...

مطالب مشابه