خیلی زود دستم روی کیبورد لغزید و پیامی برایش تایپ کردم. سلام، ببخشید دیشب سرم به درس خوندن گرم شد. اص ًلا متوجه سایت ازدواج در استان قم نشدم. پیام را برایش ارسال کردم و به یک دقیقه نرسیده، جوابم را داد. به گمانم روی سایت ازدواج در استان قم خوابیده! سلام، اشکالی نداره، حدس می زدم که کاری برات پیش اومده باشه. دلم برات تنگ شده، الان می شه بهت زنگ بزنم؟ سر بلند کردم و به قیافه ی خونسرد کانال ازدواج دائم قم نگاهی کردم. نه، الان تو راهم. رسیدم کانال ازدواج قم بهت زنگ می زنم.
اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در قم را در جیب مانتویم گذاشتم
باشه عزیزم، امیدوارم زیاد منتظرم نذاری. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در قم را در جیب مانتویم گذاشتم و با انرژی که گرفته بودم، سرم را از بین دو صندلی جلو بردم و شروع به سر به سر گذاشتن کانال ازدواج دائم قم کردم. به محض رسیدن به اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در قم، از شانس بد، مامان گیرم انداخت و مجبورم کرد ناهار را تمام و کمال تا آخر سر میز بخورم. ناچار تند تند ناهارم را خوردم و به کانال ازدواج دائم قم دویدم تا به او زنگ بزنم. وقتی در اتاق روی مبل راحتی و پشمالویم که خیلی دوستش داشتم، نشستم و سایت ازدواج در استان قم را در دست گرفتم، برای زنگ زدن دل توی دلم نبود.
دست هایم از شدت هیجان و خوشی می لرزید و می ترسیدم قلبم از این همه پر کاری تالاپی از دهنم روی قالیچه، جلوی پایم بیرون بیفتد. با لرزیدن اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در قم و دیدن اسمش روی صفحه هول کردم، انگار بار اولی بود که اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در قم می زد و قرار بود با او حرف بزنم. با جان کندن تماس را وصل کردم و سایت ازدواج در استان قم را پای گوشم گذاشتم. صدایش، آخ از صدای مهربانش که رسم دلبری را خوب بلد است! سلام، خوبی عزیزم؟
نمی دانم چه رازی پشت کلمات ساده اش مدفون بود که این چنین مرا به عرش اعلا می برد؟ خوبم، تو خوبی؟ بیخشید دیر شد، داشتم ناهار می خوردم. نوش جانت عزیزم. سکوت کرد و من کانال ازدواج قم کردم دیگر از چه برایش بگویم؟ اص ًلا این همه دختر چه حرف هایی را به دوست پسرشان می گویند؟ کاش کمی تجربه داشتم تا می دانستم در این موقعیت چه بگویم.
همش دارم به یه چیز کانال ازدواج قم فکر می کنم
تو این چند وقت همش دارم به یه چیز کانال ازدواج قم فکر می کنم. پا هایم را بالا آوردم و کانال ازدواج دائم قم را دور زانو هایم حلقه کردم. کنجکاو پرسیدم: به چی فکر می کنی؟ نفسی عمیق کشید. همش دارم کانال ازدواج قم می کنم تو پاداش کدوم کار خوبمی که نصیبم کرده. قند؟ نه زندگی و تمام خوشی هایش را در دلم آب کردند، که این حجم از خوشی طبیعی نبود.