از همین الان استرس داشتم ولی انگار ته دلم امید داشتم که بتونم خلاص شم سینی رو بردم توی بهترین بزرگترین سایت همسریابی و برای خودم یه لیوان شیر ریختم بهترین بزرگترین سایت همسریابی توی می پلکید نمی دونم چرا احساس می کردم نگاهش مشکوکه یه جوری بود که منو می ترسوند تا حالا دقت نکرده بودم که اینقدر منو زیر نظر داره به نگاه فضولش اخم کردم و گفتم چیه؟
از بهترین و بزرگترین سایت همسریابیدر ایران می شناسمت
لبخندی زد که بیشتر شبیه پوزخند بود و گفت من بیشتر از بهترین و بزرگترین سایت همسریابیدر ایران می شناسمت بهترین و بزرگترین سایت همسریابی با لحن خاصی گفت انگار که می خواست مچ بگیره لیوان شیرمو برداشتم و با بهترین و بزرگترین سایت همسریابیدر ایران نگاهش کردم و گفتم که چی؟ پوزخندش جمع نشد بجاش گفت شبا تو خواب خیلی حرف می زنی می دونستی؟ یه لحظه قلبم ریخت ولی خودمو نباختم و بهش گفتم نه ولی الان فهمیدم بعدم یه نگاه جدی بهش انداختم و با پوزخندی مثل خودش گفتم حد خودتو بدون می دونی که توی این بهترین و بزرگترین سایت همسریابیدر ایران چکاره ای؟ اصلا ناراحت نشد فقط سری تکون داد و با اون لبخند بهترین و بزرگترین سایت همسریابی درآرش گفت بله می دونم بهترین بزرگترین سایت همسریابی برگردونم
راه افتادم سمت سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر
راه افتادم سمت سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر نگرانی پشت نگرانی نکنه تو این مدت یه چیزایی تو خواب گفته باشم که خودمو لو داده باشم برگشتم و از روی شونه به در بهترین و بزرگترین سایت همسریابی نگاه کردم نیم رخشو می دیدم که به میز زل زده بود نه شایدم یه دستی زده بود این روزا زیادی گرد و خاک می کردم اونا سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر رو می شناسن که یک سال عین گوسفند زندگی کرده بود هر جا گفته بودن رفته بود، کار خواسته بودن کرده بود و صداشم در نیامده بود معلوم بود که با این کارای من، ممکنه مشکوک بشن با اخم از سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر بالا رفتم برای همینه که این بهترین و بزرگترین سایت همسریابی عوضی همش دور و بر منه حتما بهترین بزرگترین سایت همسریابی بهش گفته مرتب مواظب من باشه و سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر بپاد که نکنه یه وقت چیزی یادم بیاد و کار دستشون بدم