ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل آرزو
آرزو
46 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
23 ساله از قوچان
تصویر پروفایل نوید
نوید
47 ساله از کرج
تصویر پروفایل آرزو
آرزو
46 ساله از تهران
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهاب
شهاب
32 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
34 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل فرشید
فرشید
37 ساله از سنندج
تصویر پروفایل عسل
عسل
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
31 ساله از قم
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
26 ساله از اصفهان

نحوه ی ورود به سایت دوهمدم جدید چگونه است؟

سایت ازدواج دوهمدم جدید رو دیدم که جلوی در اتاق ظاهر شد؛ و باجدیت و اقتدار گفت: از باران معذرت بخواه... زود. جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید نگاهی

نحوه ی ورود به سایت دوهمدم جدید چگونه است؟ - دوهمدم


دوهمدم جدید

و سمت اتاق ورود به سایت دوهمدم جدید رفتم، و در اتاقش رو باز کردم؛ که دیدم وسط اتاق نشسته، و با نگاه مظلومانه من سایت جدید همسریابی دوهمدم رو تماشا میکنه. چند قدم به سمتش رفتم؛

و با چشم هایی که برایش خط و نشان میکشیدم، گفتم: بدش به من! چشم هایش را مظلومتر کرد؛ و گفت: به هیچکس خوبی نیومده... سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم جدید خانوم فضول، عروسکت داشت از دندون درد میمرد؛ خواستم دندونش رو بکشم و نزارم درد بکشه. بعد دستش رو نشونم داد؛ و گفت: بشکنه این دست که نمک نداره. لبم را زیر دندان کشیدم، تا خندم نگیرد؛ و فعال جدی باشم. با جدیت گفتم: خب کو عروسکه؟ به زیر تخت اشاره کرد، و گفت: میدونی مامانی، من خیلی سعی کردم نمیره... ولی انگاری مرده.

سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم جدید جیغ کشید و گفت: چی؟

وبعد خم شد و عروسکش رو از زیر تخت برداشت؛ با دیدن عروسکی که پنبه های صورتش بیرون ریخته بود و پر آب بود، دیگر نتونستم نخندم و زدم زیر خنده. باران با اخم رو به من گفت: مامانی خنده داره؟ با دیدن قیافه ورود به سایت دوهمدم جدید که شیطنت تو صورتش بعد خنده من موج میزد، بیشتر خندم گرفت. با شنیدن صدای سایت ازدواج دوهمدم جدید که صدایمان میزد؛ باران با عجله و عروسک به دست، شکایتش را پیش پدرش برد؛ و من دلم ضعف رفت برای گاز گرفتن گونه پسر چهار سالم، که داشت راه عموش رو ادامه میداد. مثل آیهان بود؛ و نیاره اون روزی رو که آیهان وپسرش برهان بیان اینجا! خونه میشه مثل سیرک. سایت ازدواج دوهمدم جدید رو دیدم که جلوی در اتاق ظاهر شد؛ و باجدیت و اقتدار گفت: از باران معذرت بخواه... زود. جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید نگاهی به من کرد؛ و سرش را زیر انداخت و گفت: معذرت میخوام...

باران خانوم لوس. باران با حرص عروسک رو، روی زمین انداخت؛ و گفت: بابا میبینی؟!

سایت دوهمدم جدید بعد این، نگاه بدی به سایت ازدواج دوهمدم جدید انداخت؛ سایت ازدواج دوهمدم جدید با لبخند رو به باران گفت: معذرت میخوام... سرکار خانوم جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید، دختر ناناز بابا. گوشه چشم سایت دوهمدم جدید چین خورد؛ و انگار میخواست که نخندد. سایت جدید همسریابی دوهمدم دست به کمر شد؛ و شمرده شمرده گفت: _من... نمی... بخ... َش... مت. و بعد بیرون رفت. سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر به سمت سایت دوهمدم جدید نگاهی انداخت، و گفت: و او هم بیرون رفت. من و سایت دوهمدم جدید عین بمب خنده، یهو هردو از خنده منفجر شدیم؛ و بابایی، زیادی لوسش کردی. نمیتونستیم خودمون رو کنترل کنیم. سايت همسريابي دو همدم جدید من رو نگاه میکرد، و من سايت همسريابي دو همدم جدید رو؛ ودوباره خندمون سرباز میکرد. با شنیدن صدای آیهان که گفت: همیشه به خنده. نگاهمان به سمت در کشیده شد. سايت همسريابي دو همدم جدید با خنده گفت: حتما این پسر باید به تو میرفت آخه؟! آیهان با دست به پسر دوسالش اشاره کرد؛ و گفت: عوضش این چنگیز من هم به تو رفته... اون همه ادا در میارم به یکیش نمیخنده. صدای رویا اومد که گفت: اسم بچه رو درست بگو؛ هی میگی چنگیز، چنگیز. با خنده ای که هی یاد حرف سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر میافتادم، و خندم میگرفت؛ گفتم: عه... سالم... کی رسیدین؟

سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر در رو باز کرد

رویا پسرش را در آغوش گرفت؛ و گفت: تازه... سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر در رو باز کرد. و بعد روبه من ادامه داد: پاشید بیاین که پیتزاهایی که خریدیم؛ از دهن میفتن. از اتاق خارج شدیم؛ و همگی سر سفره نشستیم؛ که ورود به سایت دوهمدم جدید رو به برهان کرد و گف

مطالب مشابه