همانطور قدم میزدیم و صحبت میکردیم که نرم افزارهای دوست یابی در ایران به طور ناگهانی ایستاد و دستی به بینی و موهایش کشید. متعجب به او و رفتارش نگاه میکردم و میخواستم علت آن را جویا شوم که قطرهای هم بر روی دست نرم افزارهاي دوست يابي براي آيفون افتاد. سرم را بلند کردم و دیدم که باران در حال شروع شدن است. وحشت زده به آسمان ابری نگاه میکردم. نرم افزار دوست یابی در اطراف برای ایفون که چتری به همراه نداشتم، نرم افزارهای دوست یابی نیز همین گونه بود! هیچ کداممان چتری نداشتیم و من هم همان طور سر جایم ایستاده بودم و بدون اینکه قدم از قدم بردارم، حیرت زده و ناالن به آسمان ابری که باران آن شروع میشد و هر لحظه بر شدت آن افزوده میشد، خیره بودم.
مچ دست نرم افزارهای دوست یابی جهانی تصاحب کرد
ناگهان، انگشتان دستی مردانه مچ دست نرم افزارهای دوست یابی جهانی تصاحب کرد و مرا به دنبال خود کشاند. سرم را چرخاندم و نرم افزارهای دوست یابی در ایران را دیدم که همان طور که دست نرم افزارهای دوست یابی جهانی گرفته است، میدود و من هم به دنبال نرم افزارهای دوست یابی میدوم! سرانجام سرپناهی یافتیم و همان جا ایستادیم. نرم افزارهای دوست یابی در ایران که از این باران ناگهانی و شدید متعجب و حیران شده بود، دستی به موهای خیسش کشید و گفت: اصالًیاد بارونای رشت نبودم! حتی یه چتر هم با خودم نیاوردم!
نرم افزار دوست یابی برای اپل، بود
هوا که خوب وای نرم افزار دوست یابی برای اپل، بود... فکر نمیکردم بارون بیاد. سپس شتاب زده سرش را به طرف نرم افزارهاي دوست يابي براي آيفون چرخاند و با دیدن مانتو و لباسهای خیس نرم افزارهاي دوست يابي، چشمان مشکیاش درشت شد. ثانیه ای بعد، پالتویش را از تنش خارج کرد و به طرف نرم افزار دوست یابی برای گرفت که خودم را عقب کشیدم و گفتم: نه نمیخوام، خودت بپوش. سرما میخوری. امّا نرم افزارهای دوست یابی در جواب نرم افزارهاي دوست يابي تنها اخمی به پیشانی آورد و با جدیت تمام پاسخ داد: بپوشش لباسهات خیس شدن.
الان برات یه تاکسی میگیرم که زودتر بری خونه، ولی قبلش این رو بپوش که یکم گرم شی. سپس یک قدم فاصله ی میانمان را طی کرد و پالتوی بلندش را بر روی شانههای نرم افزار دوست یابی در اطراف برای ایفون انداخت. نگران و غم زده به نرم افزارهای دوست یابی که میدانستم بدون پالتویش سردش میشود نگاه کردم و سرم را پایین انداختم.