
همسريابي توران پشت میز نشسته بود و به دختری نگاه میکرد که روی صندلی کناریش نشسته بود. اول گفتم خوب اشکالی نداره که حتما. اما همین که میخواستم در بزنم و برم داخل با برگشتن همسريابي هلو و دیدن قیافه ی همسريابي شيدايي مشتری سرجام میخکوب شدم.
همسريابي توران 81 که پشت شیشه ایستاده بودم
همسريابي لحظه ای نگاهش به همسريابي توران 81 که پشت شیشه ایستاده بودم خورد و بعد در جلوی قیافهی متعجب من به سمت همسريابي توران رفت و... وقتی دیگری را میبوسی اولین غم همسريابي انلاين آخرین نگاه توست... ناباور از شرکت زدم بیرون، به زور جلوی بغضم رو گرفتم که شروع به باریدن نکنه.
بی اهمیت به صدا زدنهای همسريابي تند تند در حال دویدن بودم که با کشیده شدن کیفم به عقب برگشتم و با صورتی که اشک پرش کرده بود به سمت همسريابي هجوم بردم. یقه ی کت اسپرتش رو توی دستم گرفتم و شروع به فریاد کشیدن کردم. چشم من بوسش میکنی؟ چی رو میخوای ثابت کنی؟ چی رو؟ اینکه خیانت نمیکردی و چی میخوای از جونم لعنتی؟ چی میخوای؟ میخوای که بیام و تو رو با اون همسريابي هلو ببینم؟
با احساسات همسريابي شيدايي بازی کرده بودی؟
جلوی واقعا همسريابي طوبي رو فراموش کرده بودی؟ چی رو؟ یا این که با احساسات همسريابي شيدايي بازی کرده بودی؟ چرا راحتم نمیذاری همسريابي؟ چرا؟ اصال چرا اومدی توی زندگیم چرا همسريابي توران 81 رو به خودت وابسته کردی اخه چرا لعنتی؟ چرا؟ دیگه چی میخوای ازم؟ چی؟
با حرفی که زد یقش رو رها کردم و متعجب نگاهش کردم. همسريابي هلو: میخوام که بری، آره درست شنیدی میخوام از زندگیم بری بیرون و هیچ وقت برنگردی. حق با تو بود، همسريابي در لندن نتونستم همسريابي طوبي رو فراموش کنم. میخواستم با اومدن تو توی زندگیم فراموشش کنم اما... نشد.