الان میایم اورهان جون. دانیال خندهای کرد و گفت: خیلی به خودت وابستهاش کردی ها! خندهی بلندی کردم. زر نزن؛ خوبه میدونم چقدر دوست داره! دستم رو گرفت و با هم از پله ها پایین اومدیم و بیرون رفتیم. سوار ماشین شدیم و همسریابی دوهمدم تلگرام فلشم رو به ضبط وصل کردم. بلند با آهنگ فدای سرت وانتونز همخونی کردم و جیغهای کوتاه میکشیدم. نمیدونم چرا ولی خیلی حس خوبی داشتم و ته وجودم یه شادی ضاید و الوصفی رو حس میکردم. سقف ماشین باز بود و باد موهام همسریابی دوهمدم ثبت نام به بازی گرفته بود. تقریبا دو ساعتی تو راه بودیم تا اینکه خوابم گرفت. با تکونهای دست همسريابي دوهمدم از خواب پا شدم. با چشمهای خواب آلودم نگاهش کردم. تو آنی از زمان چشمهام رو گشاد کردم. تو اینجا چیکار میکنی؟ اومدم بدزدمت. مسخره! راستش رو بگو همسریابی دوهمدم! عجب، باور نمیکنی اومدم بدزدمت؟ سامانه همسریابی دوهمدم کشیدم. غلط میکنی! قهقه ای زد. هنوز زر نزن بپر پایین. وا! ثبات شخصیتی نداری تو؟ نچ...تو مگه داری؟ هان؟ معلومه که دارم.
همسريابي دوهمدم جديد دختر خوبیم. چه حرف مسخره و خزی!
همسريابي دوهمدم جديد دختر خوبیم. چه حرف مسخره و خزی! بیاد. گاو شدی ها! بیا پایین میگم. کولم رو روی شونم انداختم و خمیازه کشون از ماشین پایین اومدم. جلو دهنت رو بگیر پشه نره. خر! تو رو سننه؟ ر دو روز ولت کردم بیادب شدی ها! دیگ به دیگ میگه روت سیاهه! بگم کم آوردم، قبول میکنی؟ شاید یه تخفیف برات قائل شم! زبونت چه دراز شده! بیار بیرون ببینم. نه بابا. بفرما تو! خر. حرف خودم رو به خودم نده. پسر بد! دارم عصبی میشم. به درک! همسریابی دوهمدم با بهت نگاهم کرد. روزبهروز، دقیقه به دقیقه بیادبتر میشی. زر نزن. اورهان جون اینا کجان؟ چه میدونم! پس واسه چی دنبالم اومدی؟ چون بهم گفتن. چیزی خوردی؟ همسريابي دوهمدم..هیچی نمیدونم ولی وقتی اورهان بهم میگه دخترم، احساس میکنم یه نسیم خنک میاد و آروم آروم وجودم همسریابی دوهمدم ثبت نام خنک میکنه و میره. امیر لبخندی زد. چشمهاش برق میزد. میدونی اینکه احساس کنی حالت خوبه، برای همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت کافیه؟ همسريابي دوهمدم جديد هر زمان، هر لحظه، به فکرتم. تو بهترین دوست و سرپرست دنیایی. همسریابی دوهمدم تلگرام قربونت بشم. وقتی اینجوری شیرینشیرین حرف میزنی، دلم میخواد از خوشحالی داد بزنم. لبخند گشادی زدم و بغلش کردم. با هم همقدم شدیم و به سمت جادهی باریک روبهرومون رفتیم. بعد از چند دقیقه به یه عمارت بزرگ و شیک رسیدیم. خیلی خوشگل بود.
از زیبایی و مدل ساختش هرچی سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا بگم، کم گفتم.
از زیبایی و مدل ساختش هرچی سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا بگم، کم گفتم. دستم تو دست همسریابی دوهمدم و نگاهم به عمارت بود. چقدر اینجا خوشگله! چطور مگه؟ هیچی، آخه خیلی چشمگیره! میخوای بریم داخلش رو ببینی؟ مگه میشه؟ واسه ماه همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت همهچی امکان پذیره. راستش خیلی تعحب کرده بودم. این تغییر یهویی رفتار همسریابی دوهمدم...خب، خیلی منو متعجب کرده بود. قابلباور نبود سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا عمو به برادرزادش بخواد این مدل حرفها بگه! به در بیخیالی زدم. موقعش که برسه، همهچی درست میشه؛ ناگفتهها معلوم میشه. شایدم زندگی ها درست بشه! آه کوتاهی کشیدم و لبم همسریابی دوهمدم ثبت نام با زبون تر کردم. همسريابي دوهمدم زنگ در رو زد و رو به همسریابی دوهمدم تلگرام گفت: بفرمایید مادام! تعظیم کوتاهی کردم. ممنون موسیو! قهقهی کم صدایی زد و با دستش همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت رو به داخل هدایت کرد. حیاطش هم خیلی خوب بود. درختهای نخل بلند و گلهای رنگارنگ و زمین سنگ فرش شده. یه قسمت حیاط هم حوض کوچیک همراه فواره بود. فضای واقعا رویایی درست شده بود. ساختمون دقیقا قسمت آخر حیاط ساخته شده بود. همونطورکه محو خونه بودم یهو یاد اورهان و دانیال افتادم. جیغی کشیدم. وای همسريابي دوهمدم؟! چیه؟ ترسیدم.