که گفت: دختر شیرازی ما چطوره؟ خندیدم و گفتم: خوبم تو چی؟ تووووپ سرم چرخید و همسریابی دوهمدم را دیدم که با لبخند و آرامش تمام برای خودش خیار پوست میگرفت رویا کجایی تو روز جمعه ای ؟
حتما مثل همیشه یا رستوران یا خونه لبهای همسریابی دوهمدم تلگرام بیشتر به لبخند چاکید و من گفتم: کی میاین شما ؟ شب پرواز داریم تو هم خونه نشین پاشو برو بیرون یه دوست ی چیزی آخه همسریابی دوهمدم به سمتم چرخیده بود و لم داده نگاهم میکرد نگاهم را دزدیدم قسمت جالب ماجرا این بود که همسریابی دوهمدم سایت بدون اینکه با هم هماهنگ کنیم داشتیم این ارتباط را از رویا و همسریابی دوهمدم جدید پنهان میکردیم ما حتی در این مورد با هم صحبت هم نکرده بودیم ولی انگار هیچ کدام مایل نبودیم کسی از ارتباطمان بو ببرد تماس را قطع کردم و حت ی سرم را بلند نکردم تا نگاهش کنم اما سنگینی نگاهش حس میشد و پرسید تو شیرازی هستی؟
همسریابی دوهمدم جدید هم همونجا بزرگ شده
همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت را تکان دادم اونجا به دنیا اومدم، همسریابی دوهمدم جدید هم همونجا بزرگ شده جالبه چون من هم اصالتم به شیراز برمیگرده با تعجب نگاهش کردم و گفتم: واقعا ؟ سری به تایید تکان داد، همسریابی دوهمدم تلگرام را جدا کردم و او پرسید پدرت چطوری فوت کرد؟
آهسته لب زدم دق کرد! حیرت نگاهش را حس میکردم و با صدایی که انگاراز ته چاه شنیده میشد گفتم: میشه بعدا درموردش حرف بزنیم ؟ با یاداوری روزهای قبل از مرگ پدرم به پیله تنهایی ام فرو میرفتم و همسریابی دوهمدم ثبت نام آمدنم زمان مشخصی نداشت نمی خواستم در اولین روز آشناییمان دپرس شوم نه تنها آن روز بلکه هیچ زمانی نمی خواستم یاد آن روزها بیوفتم چون از امروز زندگی تازه ای را شروع کرده بودم و با وجود همسریابی دوهمدم به آینده امیدوار بودم...
امروز مختص او بود، صحبت کند و مرا بخنداند با جاذبه ی نگاهش مرا محصور کند و من در رنگی نگاهش غرق شوم با دستان مردانه و قدرتمندش دستان ظر یف و ب ی پناهم را بگیرد وبفشارد پر شوم از او و نیازهای دخترانه ام سر بلند کنند...
و من توی تراس خانه اش ایستاده بودیم و به همسریابی دوهمدم جدید که در دل شب فرو رفته بود نگاه میکردیم به ساعت مچی ام نگاه کردم، ساعت از یازده هم گذشته بود و این یعنی من دوازده ساعت را کنار او گذرانده بودم و اولین روز ارتباطمان فوق العاده بود پر از آرامش و البته شناخت!
باید برم سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا به سمتم چرخید و نگاهش یک دور توی صورتم گشت و گفت: همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت ؟
امروز عالی بود لبانش را کمی تر کرد و لبخند زد و من درحالی که به سالن میرفتم گفتم:
همسریابی دوهمدم تلگرام ی عالی بود
مخصوصا همسریابی دوهمدم تلگرام ی عالی بود دستانش را توی جیب شلوارش فرو برده بود یه همسریابی دوهمدم ثبت نام بود دیگه اونقدرا هم تعریفی نبود سرم را تکان دادم و گفتم: همسریابی دوهمدم سایت بود خندید و من کیفم را برداشتم و به طرف خروج ی رفتم یکی از کشوهای جا کفشی را باز کرد، کلید و ریموتی دراورد و جلو آمد زد خیره ام شد و و همسریابی دوهمدم دسته کلید را کف دستم گذاشت و گفت: آدرس خونه منو هیچ کس نداره به جز خانواده و دوستای خیلی صمیمی که تعدادشون به اندازه انگشتای یه دستم نیست به میان حرفش پر یدم و گفتم: متوجهم خیالت راحت من حواسم هست. .. من ساکت شدم