
بغضم رو با نفس عمیقی که کشیدم توی گلوم خفه کردم و نیشخندی زدم. همسر یابی آغازی نو!. . . واقعا؟ من نمیدونستم. بهت تبریک میگم همسریابی آغازی نو صفحه اصلی، هم به تو هم به... به آرتام! بغض توی گلوم عصیان به پا کرد و غرور زخم خوردم داشت تلش میکرد تا این آشوب رو بخوابونه. بهار خودش رو جلو کشید و با ابروهایی درهم و لحنی تند بهم توپید: بهتر بدونی که تو همیشه.. .
با صدای عربده ی سایت همسریابی آغازی نو هر دو سکوت کردیم و به هم دیگه خیره شدیم. سایت جدید همسریابی آغازی نو نه، بهار نیت کرده خاکسترهای دلمم نابود کنه که ادامه داد. خودت دلیل اینکه دو ماه بعد از همسر یابی آغازی نو با من ازدواج کرد و نمیدونی؟! پوزخند نیمچهای روی لبم پررنگ شد و وقتی مردمکهام رو دوختم به چشمهایی که قصد تحقیرم رو داشتند، شعور و غرورم رو توی صورتش کوبوندم. هر دلیلی که باشه برای من مهم نیست.
من فرصت زیادی برای زندگی کردن ندارم حتی فرصت دوست داشتن آقا آرتام رو هم، ندارم!
همسر یابی آغازی نوشت بهتره با بار و بندیلش بره
همسریابی آغازی نو صفحه اصلی زیادِ دور و برم که بتونم بهشون عشق بورزم! از نظر من، اونی که قراره فردا بره همسر یابی آغازی نوشت بهتره با بار و بندیلش بره و فکر برگشتم از سرش بندازه بیرون؛ چون خودم جادهی برگشتنش رو ویرون میکنم. بعدشم شاید همسر یابی آغازی نوشهر نقصی توی من دیده که اومده سراغ تو، هوم؟! چهقدر سخته خودت، خودت رو محاکمه کنی! چهقدر من بدبختم ! سایت همسریابی آغازی نو مقابل نگاهم قد کشید، ندامت هاله ای تاریک بود که چشمهاش رو کدر کرده؛ ولی چه فایده؟!
من برای چندمین بار مُردم! با صدای زنونهای که توی گوشهام پخش شد مردمکهام رو به طرف بهار که پا روی پا انداخته بود سوق دادم. خوبه خودتم میدونی که کم گذاشتی! همسر یابی آغازی نو عزیزم، زیبایی تو چنگی به دل نمیزنه که، من از تو خیلی سرترم! پس بهت پیشنهاد میکنم که چمدونت و ببندی و بذاری بری این بار بهار بود که ابرو بالا انداخت و گفت: هوم؟! برای چندمین بار در یک روز پوزخند صدا داری زدم و حق به جانب گفتم: وایستا خانم، وایستا با هم بریم... اون چیزی که من ندارم و تو داری، عقدست نه زیبایی! همسریابی آغازی نو صفحه اصلی اینکه آرتامم تمایل داره باقی عمرش رو با یه زن عقدهای سر کنه.. .
همسر یابی آغازی نوشهر نعرهی بلند زد
بهار که از روی کاناپه بلند شد و با خشم به طرفم اومد، دهنم بسته شد. همسر یابی آغازی نوشهر نعره ی بلند آرتام که بهار رو هدف قرار گرفت اون رو از حرکت متوقف کرد. مبهوت پلکی زدم و نفسی عمیق کشیدم. چشمهام دنبال همسر یابی آغازی نوزاد کشیده شدند که با تعجیل داشت مانتوی زرشکیاش رو میپوشید و فین فین میکرد. بعد از اینکه مانتوی توری و جلفش رو تن کرد بغض آلود نگاهی به همسر یابی آغازی نو کرد، که روی سرامیکهای برهنه سایت همسریابی آغازی نو زده بود و سرش رو میون دستهاش اسیر کرده بود.
اشکهاش کامل معلوم بودند که مصلحتی و دروغین هستند، به سایت جدید همسریابی آغازی نو آرایش شدهاش توی دل خندهای کردم که یه آن با خشونت به طرف خروجی خونه حرکت کرد. با خشونت به طرف خروجی خونه حرکت کرد؛ که یهو به طرفم برگشت و زل زد بهم. خیره شد به منی که ماتم برده بود. منی که به انتظار ویرون شدن خرابههای زندگیم بدون هیچگونه واکنشی نشستهام و تماشا میکنم.
همسر یابی آغازی نوشت زندگیش رو به چنگ و دندون هم که شده
هر کسی جای من بود قطع همسر یابی آغازی نوشت زندگیش رو به چنگ و دندون هم که شده باشه حفظ میکرد اما نه، من برای بیست و چند سال زندگیای که تنها شش ماهش رو بهم بخشید هیچ تلشی نمیکنم! شش ماه نفس کشیدن کنار کسی که عاشقانههام متعلق بهش بود، برام کافیه!