ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بهار
بهار
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل رها
رها
41 ساله از بابل
تصویر پروفایل جانان
جانان
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
45 ساله از گرگان
تصویر پروفایل هومن
هومن
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل سارا
سارا
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل سعید
سعید
32 ساله از کرج
تصویر پروفایل علی
علی
36 ساله از قم
تصویر پروفایل صالح
صالح
25 ساله از تهران
تصویر پروفایل مارال
مارال
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز

ورود به سایت دوستیابی هلو

سایت دوستیابی هلو خیلی نامردی... ثبت نام در سایت همسریابی هلو دلت برام تنگ نمیشه نه؟ حیف دل من.. صدای رعد و برق مهیبی تمام خونه رو بلرزه درآورد.

ورود به سایت دوستیابی هلو - دوستیابی


ورود به سایت دوستیابی هلو

خودآگاه به یاد شاهرخ افتادم.ناگهان بی فرهاد، فرهاد رادمهر. قرار شدم اما نمیدونم بی قرار چی؟ با صدای رویا به خودم اومدم که می گفت: چه شکلیه؟خوش تیپه؟چه جوریه؟ شونه سایت آغاز نو انداختم و گفتم: ول کن بابا آدمه دیگه...شاخ و دم نداره که میخوای بدونی چه شکلیه. هوا ابری بود ودل منم مثل هوای ابری گرفته بود.حال و روز خوبی نداشتم. بیشتر از هر زمانی برای سایت دوستیابی هلو احساس دلتنگی می کردم.از ته دل جای سایت شیدایی رو حس می کردم.چقدر دلم می خواست باهاش حرف بزنم آخه ناسالمتی یه روزی سنگ صبورم بود.تازه رسیده بودم که بارون تند شد، چند بار مامان رو صدا کردم اما کسی جوابم رو نداد، انگار هیچکی خونه نبود.

ثبت نام در سایت همسریابی هلو دلت برام تنگ نمیشه

وقتی خودم رو تو خونه تنها دیدم آروم با دل گرفته گفتم: خیلی نامردی سایت دوستیابی هلو خیلی نامردی... ثبت نام در سایت همسریابی هلو دلت برام تنگ نمیشه نه؟ حیف دل من.. صدای رعد و برق مهیبی تمام خونه رو بلرزه درآورد. خونه تاریک بود.صدای تلفن بلند شد.گوشی رو برداشتم اما چیزی نگفتم، صدای نفساش رو می شناختم.گفت: الو، الو مامان چرا حرف نمیزنی؟ صدای سایت دوستیابی هلو بود بغضم گرفته بود، چقدر زود جواب دلم رو داده بود. میون خیسی اشکام خشک شده بودم و به صدایی که این همه وقت منتظر شنیدنش بودم گوش می کردم.میون بغض گفتم: سایت همسریابی آغاز نو ورود سالم. دیگه صدایی نیومد جز صدای بوق ممتد تلفن. با ناامیدی گوشی رو گذاشتم روی مبل نشستم.ناباورانه به گوشی تلفن چشم دوختم تا اینکه دوباره زنگ خورد.

دلم نمی خواست جواب بدم، من چکار کرده بودم که سایت شیدایی این رفتار بودم. با اکراه گوشی رو برداشتم.دلم پر بود، دلم شکسته بود ولی با تمام قدرت وبا صدایی بلند گفتم: انقدر ازم متنفری که گوشی رو روم قطع می کنی؟

سایت آغاز نو بودی

این چند سال همه کسم بودی، برادرم بودی، سایت آغاز نو بودی، سنگ صبورم بودی.. اما از این لحظه به بعد دیگه نه یه کم تو گوش کن ثبت نام در سایت همسریابی هلو بزار من حرف بزنم بسه انقدر حرف زدی و تنهایی قضاوت کردی.خودت میدونی که تو گوش کن هستی. نیستی، یعنی دیگه برام وجود نداری، از تو نامردتر تو دنیا ندیدم، من کاری نکرده بودم که سایت شیدایی قهر تو باشم برای اینکه هدفم یادم نره، شب و روز خانم دکتر صدام می کردی؟کجا رفت اون میثاقی که من می شناختم؟ دانشجوی پزشکی ام، چرا حتی یه بار حالم رو نپرسیدی؟انقدر بد شدم؟انقدر خطاکار شدم؟گوشی رو رو منی که انقدر دلم برات تنگ شده بود قطع می کنی؟

اشکام بهم اجازه ی حرف زدن نمی دادن، دلم نمی خواست بغضم بشکنه، سایت همسریابی آغاز نو ورود سکوت کردم. صدای لرزان سایت دوستیابی هلو اومد که می گفت: دلت برام تنگ شده بود؟ چه برسه به اینکه بخوای باهام حرف بزنی.تو به من قول داده بودی که هیچوقت تنهام نزاری..این بود اون قولت؟هنوز آرزو داشتم یه بار، فقط یه بار بخوای با من حرف بزنی اما تو هر دفعه زنگ زدی و حتی حالم رو از کسی نپرسیدی زن نگرفتی و من تنها شدم ثبت نام در سایت همسریابی هلو.منو باش، چقدر خوشحال بودم که تهران خدمت می کنی وازم دور نیستی، از همون اولم دور بودی و من نمی دونستم، اما دیگه مهم نیست.دیگه دلم برات تنگ نمیشه. دیگه منتظر تلفنت نمی مونم.

مطالب مشابه