ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل کبری خانم
کبری خانم
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل احسان
احسان
33 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل مریم
مریم
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیرسام
امیرسام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل سعید
سعید
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
32 ساله از قم
تصویر پروفایل مریم
مریم
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
33 ساله از تهران

ورود به سایت دوهمدم

ورود ب سایت همسریابی دوهمدم خودم سوخت، هق هقم بلند شد و بغض نزاشت حرف بزنم اما من می خواستم فریاد بزنم.فریاد بزنم که سایت دوهمدم تمام هستی

ورود به سایت دوهمدم - دوهمدم


تصویر سایت دوهمدم

سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی با چشمایی که از شدت خشم قرمز شده بود نگاهم کرد و گفت: دیگه داری کفر منو سایت ازدواج دوهمدم جدید میاری ها. خیلی راحت و عادی گفتم: زندانی که نیستم، هرجا دلم بخواد میرم. بعد خیلی آروم و با قدم هایی آهسته به اتاقم رفتم.صدای سایت دوهمدم رو می شنیدم که می گفت: ولم کن مامان.بزار باهاش حرف بزنم، بزار آدمش کنم. مامان هم با سایت ازدواج دوهمدم جدید می گفت: چرا همتون میخواین اون طفل آدم کنین؟

سایت دوهمدم با صدای بلند گفت: برای اینکه یاغیه، برای اینکه نمی فهمه داره با خودش چیکار می کنه.برای اینکه احمقه. هم شما برین کنار، میخوام باهاش حرف بزنم. میثاق همیشه احترام مامان و حرمت خونه رو نگه می داشت، کم پیش میومد صداشو روی کسی بلند کنه یا بد و بیراه بگه اما اون روز سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی هم کن فیکون شده بود.در اتاقم باز شد و محکم به ورود ب سایت همسریابی دوهمدم خورد.سایت دوهمدم مثل گرگ زخم خورده وارد اتاقم شد و در اتاق رو قفل کرد و گفت: یا حرف میزنی یا همین جا آدمت می کنم و به حرفت میارم. با پوزخند گفتم: تو بهتره برادرتو آدم کنی.

دست از سر من بردار. جدی شده بود و من کم کم داشت باورم می شد که میثاق هم میتونه انقدر ترسناک باشه.با لحنی عصبی و بلند گفت: مثل بچه ی آدم فقط یه کلمه بگو این موقع شب کجا رفته بودی؟ به سمتش رفتم و دقیقا روبروش ایستادم، می دونستم با شنیدن حرفم واکنش نشون میده اما واکنشش برام مهم نبود می خواستم خودمو ثابت کنم.یه قدم بیشتر باهم فاصله نداشتیم، هرچقدر که اون عصبی بود من آروم بودم.

خیلی محکم و جدی و شمرده گفتم: به تو ربطی نداره. به ثانیه نکشید، چنان سیلی بهم زد که پرت شدم گوشه ی اتاق.اشکم ناخودآگاه سرازیر شد. بدون اینکه تغییری تو رفتارش ایجاد بشه گفت: کجا بودی؟ با اشک نگاهش کردم و آروم گفتم: پیش یار... نگاهش خشک شده بود، انگار چیزی رو که می شنید باور نمی کرد.با صدای بلندی گفتم: چی شد یهو؟ باورش برات سخته که منم عاشق شده باشم؟ چیزی نمی گفت، فقط با بهت نگام می کرد.

ورود ب سایت همسریابی دوهمدم خودم سوخت

دلم خیلی به ورود ب سایت همسریابی دوهمدم خودم سوخت، هق هقم بلند شد و بغض نزاشت حرف بزنم اما من می خواستم فریاد بزنم.فریاد بزنم که سایت دوهمدم تمام هستی منه. که اون رفته می خواستم خودمو رسوا کنم. با اشک و بغض سری تکون دادم و گفتم: ولی باید باور کنی چون این دل سنگ نرم تر از موم شد و منم عاشق شدم. سرش داد زدم و با صدای بلند گفتم: به من نگاه کن، من عاشق شدم. عاشق مردی که همه چی تموم بود اما به خاطر هیچ و پوچ از دستش دادم.به خاطر اون سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی احمق، به خاطر اون شاهرخ دیوونه، به خاطر سایت ازدواج دوهمدم جدید مسخره ای که همیشه فکر می کردم از سر خواهر و برادریه اما نبود.مگه این زندگی مال من نیست؟

ثبت نام سایت دوهمدم من نیست

مگه آینده ثبت نام سایت دوهمدم من نیست پس چرا با من اینجوری کردین؟

یعنی انقدر از بدبخت شدنم خوشحال میشین؟یعنی انقدر تو این خونه مزاحمم که میخواین اینجوری دکم کنین؟یعنی من هیچ حقی ندارم؟حق ندارم خودم همسرمو انتخاب کنم؟حق ندارم؟جواب بده، اونجوری منو نگاه نکن. اما اون فقط نگاه می کرد، انگار سایت ازدواج دوهمدم جدید شده بود.منم که همیشه ورود ب سایت همسریابی دوهمدم یه فرصت بودم تا دق و دلی م رو سر کسی خالی کنم، از فرصتم استفاده کردم با همون صدای بلند و لحن طلبکارانه ادامه دادم: چی داری بگی؟چه جوابی داری به من بدی؟شدم کیسه بوکس شماها که هر دفعه یه جور نوازشم می کنین اونم به خاطر اینکه عاشق شدم، مگه عشق گناهه؟گناهه سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی گناهکارم؟ صدام آروم تر شده بود، با لحنی که ثبت نام سایت دوهمدم و نازک تر از قبل بود گفتم: یعنی من انقدر بی کسم که به گناه بی گناهی مجازاتم می کنین؟

مطالب مشابه