ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ابهر
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
39 ساله از کرج
تصویر پروفایل علی
علی
30 ساله از نائین
تصویر پروفایل عبدی
عبدی
54 ساله از اراک
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل ملیحه♥️سمنانی
ملیحه♥️سمنانی
40 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
23 ساله از تهران
تصویر پروفایل رومینا
رومینا
30 ساله از رشت
تصویر پروفایل پدرام
پدرام
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل علی
علی
51 ساله از رشت
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون تام
بدون تام
37 ساله از تهران

ورود به سایت زن موقت یابی

زن موقت یابی که تنها با یه شلوارک روی تخت درازکشید بود و به دستش تکیه داده بود و کنجکاو و خواب آلود نگاهم میکرد، نگاه کردم و زدم زیر خنده.

ورود به سایت زن موقت یابی - زن موقت


زن موقت یابی تهران

مکث کوتاهی کرد و گفت: اوهوم. نمیگید؟ نمیتونم. نگفتید، کی بریم کانال صیغه یابی؟ گریه اش شدیدتر شد و گفت: همین الان. خندم گرفت. نه به اون موقع که باور نمیکرد نه به الان! نمیشه الان، صبح ساعت۹چطوره؟ زن موقت یابی و ریحانه بیدار شده بودن و به حرفام گوش میدادن. کیانا گفت: خوبه، کدوم بیمارستان؟ بیمارستان) . .. (من اونجا پرستار هستم. اوکی. به سلامتی. پس، فردا میبینمتون.

میبینمتون. تماس رو قطع کردم و به زن یابی موقت که یه لباس عروسکی بزرگ و گشاد آستین بلند و یه شلوارگشاد صورتی پوشیده بود و موهاش شلخته دورش ریخته بود و کنجکاو و با اشتیاق نگاهم میکرد و زن موقت یابی که تنها با یه شلوارک روی تخت درازکشید بود و به دستش تکیه داده بود و کنجکاو و خواب آلود نگاهم میکرد، نگاه کردم و زدم زیر خنده. گفتم: مهرداد....

زن موقت یابی پرید وسط حرفم و گفت: با حرص گفتم: زهرمار، درد، مرض. خندید و گفت: بخیل بدبخت، نمیبینی واسه مردم میکنم؟ ریحانه خندید و چیزی نگفت. گفتم: مهرداد اومده تو خواب سایت صیغه موقت و گفته دوستش داره و بیاد کانال صیغه یابی ببینتش، سایت صیغه موقت هم زنگ زده به من و معذرت خواهی کرد واسه اون روز و واسه فردا صبح تو کانال صیغه یابی قرارگذاشتیم.

گفت: کانال صیغه یابی نه

زن یابی موقت با اخم گفت: کانال صیغه یابی نه و کیانا خانوم، مگه دختر خالته؟ دستامو به حالت تسلیم آوردم بالا و گفتم: چشم! لبخندی زد و گفت: تکرار نشه. خندیدم و گفتم چشم. به ساعتم نگاه کردم. ساعت۹بود. ریحانه و زن موقت یابی روی صندلیهای فلزی بیمارستان نشسته بودن. زن یابی موقت با استرس پاشو تکون میداد، بهش گفتم: تو چرا استرس داری؟

سایت صیغه موقت تو فکر بود

نگاهم کرد و گفت: نمیدونم. سایت صیغه موقت تو فکر بود. بنیامین، یکی از همکارام ما رو دید و به سمتمون اومد. زن موقت یابی و ریحانه رو میشناخت. آروم گفتم: حالت بگیرید. سایت صیغه موقت خندید و رامین گفت: کارگاه گجت اومد! زدیم زیر خنده. بنیامین رسید و گفت: سلام، چطورین؟ اتفاقی افتاده؟ من و زن یابی موقت باهاش دست دادیم. نه اتفاقی نیوفتاده. 

مطالب مشابه