ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ناصر
ناصر
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل یاسر
یاسر
30 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل امیر
امیر
38 ساله از رشت
تصویر پروفایل حبیب
حبیب
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل نرگس
نرگس
43 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بانو
بانو
41 ساله از اراک
تصویر پروفایل احسان
احسان
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
42 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از شهریار
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل عذرا
عذرا
39 ساله از یزد
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
40 ساله از شیراز

ورود به شلوغ ترین سایت همسریابی

زود درش رو بستم و تو مشتم گرفتمش؛ ولی با فکر اینکه اتاقم دوربین داره و نمیتونم ببرمش، از حرکت ایستادم. نگاهی به داخل لینک شلوغ ترین سایت همسریابی انداختم

ورود به شلوغ ترین سایت همسریابی - همسریابی


عکس های شلوغ ترین سایت همسریابی

نگاه هراسونی به اطرافم انداختم. وقتی دیدم کسی دور و برم نیست، با خیال راحت دوباره به شلوغ ترین سایت همسریابی نگاه دوختم. درش رو باز کردم و با شلوغ ترین سایت همسریابی هلو گرد و رنگارنگ مواجه شدم. زود درش رو بستم و تو مشتم گرفتمش؛ ولی با فکر اینکه اتاقم دوربین داره و نمیتونم ببرمش، از حرکت ایستادم. نگاهی به داخل لینک شلوغ ترین سایت همسریابی انداختم.

چشمم افتاد به پنجره کوچیک گوشه لینک شلوغ ترین سایت همسریابی

چشمم افتاد به پنجره کوچیک گوشه لینک شلوغ ترین سایت همسریابی که با میله های فلزی پوشونده شده بود. چون شلوغ ترین سایت همسریابی کوچیک بود، راحت میشد پشت میله ها پنهونش کرد. بدو بدو رفتم کنار پنجره و با دستای لرزون، قایمش کردم. نفس راحتی کشیدم و زود خارج شدم. دم در اتاقم بودم که صدای مریم متوقفم کرد سایت همسریابی بهترین همسر وایسا! با اکراه چرخیدم طرفش. نگاهش پر از شک بود. با لحن مرموزی پرسید شلوغ ترین سایت همسریابی کجاست؟ دستپاچه، شونه ای بالا انداختم من... من چه بدونم؟ ابرویی بالا انداخت جز تو که کسی اونجا نبود! خودم رو زدم به کوچه علی چپ و با بی خیال ترین لحنی که از خودم سراغ داشتم ل**ب زدم گفتم که... من خبر ندارم. فاصله دو قدمیش رو پر کرد پیرهنت رو ببر بالا! اخم پررنگی رو صورتم نشست و با لحن تند و تیزی گفتم گفتم دست من نیست.

این مسخره بازیا چیه دیگه؟ و بلوزم رو توی تنم چند باری تکوندم بیا... خودت ببین! نگاه مشکوکی بهم کرد خیلی خب. برو تو اتاقت! و ازم دور شد. پوزخندی به سادگیش زدم و وارد اتاقم شدم. شب ساعت دور و بر سه بود، همه خوابیده بودن جز من. بی سر و صدا از رو تخت اومدم پایین و بدون این که کوچکترین صدایی ایجاد کنم رفتم حیاط. یک راست رفتم سمت شلوغ ترین سایت همسریابی. همشون رو خالی کردم کف دستم.

در شلوغ ترین سایت همسریابی هلو دایره که بعضیا سفید بودن

در شلوغ ترین سایت همسریابی هلو دایره که بعضیا سفید بودن؛ و بعضیا صورتی خیره شدم. به خیال اینکه چند دقیقه دیگه همه چی تموم میشه و راحت میشم لبم به لبخند شرارت باری باز شد. گوشیم رو توی دفتر جا گذاشته بودم. برگشتم بیمارستان تا برش دارم. در اتاق رو قفل کردم و از ساختمون خارج شدم. قطره بارونی رو دستم نشست. سرم رو بالا گرفتم و به ابرای در هم بر هم خیره شدم. یه شلوغ ترین سایت همسریابی هلو کلی به حیاط کردم که دیدم یکی زیر درخت وایساده. لباس صورتی بیمارستان تنش بود. با قدمای بلند، اما بیصدا خودم رو بهش رسوندم. لینک شلوغ ترین سایت همسریابی بود.

داشت سایت همسریابی بهترین همسر رو میبرد

داشت سایت همسریابی بهترین همسر رو میبرد سمت دهنش که از پشت آرنجش رو محکم گرفتم. از جا پرید و جیغ خفیفی کشید. خیلی زود سایت همسریابی بهترین همسر رو مشت کرد و چرخید سمتم. با اخم بزرگی داشت شلوغ ترین سایت همسریابی هلو میکرد. دندوناش رو روی هم فشار میداد. انگشت اشاره ام رو به نشونه سکوت گذاشتم رو بینیم هیس! نترس. مشتش رو پشتش قایم کرد و چند قدمی عقب رفت. با احتیاط، فاصله چند قدم رو طی کردم و آروم گفتم بدش به من! چشماش رو با حرص بست و پلکاش رو محکم فشار داد. دوباره چشماش رو باز کرد و خیلی جدی لینک شلوغ ترین سایت همسریابی دوخت بهم. لبخند کجی زد و با سایت همسریابی بهترین همسر عجیبی گفت چیه؟ میترسی بخورم؟ 

مطالب مشابه