![سایت همسر یابی بهترین همسر سایت همسر یابی بهترین همسر](posts/2022/05/02/c0w3qopyjhbwets9dcdaur8mlx5g42kvyxiiburp.jpg)
از اون وقتی که من افتادم بیمارستان یه بارم نیومده منو ببینه.می ترسم اگه زمان بیشتری پیدا آخه چقدر زمان؟دوهفته س که داری همینو میگی.همسر یابی بهترین همسر زندگی من داره از دست میره اونم بی دلیل.سایت همسر یابی بهترین همسر جدید وقت تو کنه دیگه پاک منو از یاد ببره. منو ببر خونه آرش.من دیگه نمیتونم...اونجا حداقل میتونم هرازگاهی ببینمش...
سایت همسریابی بهترین همسر دلش برام سوخت، لحظه ای نگام کرد و بعد آروم گفت: برو وسایلتو جمع کن. همسر یابی بهترین همسر میدونه با چه ذوق و شوقی به اتاقم رفتمو چمدونمو بستم.آرش تا دم ساختمون باهام اومد و چمدون رو گذاشت جلوی درو کلید انداخت و در رو باز کرد.بعد کلید رو داد دستمو گفت: میخوای باهات بیام همسریابی بهترین همسر توران مثل بچه ها که از دیدن عروسک زیبایی ذوق می کنن، لبخند زدم و گفتم: نه خودم میرم. با دلسوزی نگام کرد و گفت: مراقب خودت باش!
سر تکون دادم.آروم قدم به عقب برداشت و همسر یابی بهترین همسر کرد.تا وسط کوچه رفته بود که صداش کردم و گفتم: همسریابی بهترین همسر جدید؟ برگشت وبا پرسش نگام کرد. تو ادرس جدید سایت همسر یابی بهترین همسر مدت خیلی بهت زحمت دادم.هم تو هم خیلی برام زحمت کشیدین! مطمئن باش یه روزی جبران می کنم. لبخندمحوی زد و گفت: هرکاری کردم وظیفه م بود.منم مثل همسریابی بهترین همسر جدید چه فرقی میکنه؟...
سایت همسر یابی بهترین همسر جدید رفتم و در رو باز کردم
همسریابی بهترین همسر توران بازم ممنون. لبخندی زد و دور شد.. با ذوق و شوق از پله ها سایت همسر یابی بهترین همسر جدید رفتم و در رو باز کردم.خونه تاریک بود. چراغ راهرو رو روشن کردم و پابرچین پابرچین وارد سالن شدم. قوانین سایت همسریابی بهترین همسر نور چراغ راهرو سالن رو کمی روشن کرده بود.همسریابی بهترین همسر توران روی کاناپه خوابیده بود.دلم برای دیدنش پر می کشید.آروم چمدون رو گوشه ی دیوار گذاشتمو به سمتش رفتم.خونه خیلی بهم ریخته بود.آلبوم عکسای عروسی و ماهه عسلمون و چند تا قاب عکس از من روی میز بود.
ادرس جدید همسریابی بهترین همسر روهم روی خودش انداخته بود
چند تا پیراهن و شلوار سایت همسریابی بهترین همسر هم روی مبلها افتاده بود.ادرس جدید همسریابی بهترین همسر روهم روی خودش انداخته بود.وقتی به صورتش نگاه کردم، فهمیدم که تو این مدت چقدر تغییر کرده.و رنگ پریده شده بود.ریش و موهاش بلندتر از حد معمول بود.پای چشمش هم به اندازه ی یه وجب گود افتاده بود.دلم براش تنگ شده بود. سه هفته میشد که ندیده بودمش... نشستم کنار کاناپه و خم شدم و آروم به پیشونیش بوسه زدم.احساس کردم لبام داره میسوزه.حرارت بدنش خیلی زیاد بود.دستمو بردم زیر گلوش دیدم تب داره.
خواستم نبضشو بگیرم که یهو دیدم از بازو تا سر انگشتاش باندپیچی شده همسر یابی بهترین همسر...دستشو گرفتم که یهو از جا پرید و صاف زل زد توی چشمام... همسریابی بهترین همسر جدید نفس نفس میزد، انتظار دیدن منو نداشت.سرمو پایین انداختم وبا لحنی خجالت زده گفتم: سلام! مکثش همسریابی بهترین همسر توران شدو آه بلندی کشید.سرمو بلند کردم و چشممو به نگاه تب دارش دوختم و گفتم: نمی خواستم بیدارت کنم. با پشت دست عرقُ از پیشونیش پاک کرد و هیچی نگفت.به دستش اشاره کردمو گفتم: دستت چی شده؟ بی توجه به من از جاش بلند شد و رفت تو اتاق.حس کردم نمیخواد دور و برش باشم اما متاسفانه ادرس جدید سایت همسر یابی بهترین همسر دفعه هم نمی تونستم به میل اون رفتار کنم چون انقدر دلم براش تنگ شده بود که طاقت یه لحظه دوری هم نداشتم.چمدونمو برداشتم و بردم تو اتاق.روی لبه ی تخت، پشت به در نشسته بود.