این دست ها را به کسی نخواهد داد پررنگترین جمله ی ذهنش بود در آن ثانیه ها... پیامک عاشقانه به همسر لب هایش را گزید برای بار چندم بود؛ لب های همیشه ی ، بی هیچ نقابی از ناشناخته های آرایشی، لب هایی که همیشه پیامک عاشقانه به همسر صبح بخیر همینطوری دیده بودش همینقدر سفید و بیرنگ و بی لعاب، چشمش، نگاهش نشست روی دست های پیامک عاشقانه به همسر جان که هر از چند ثانیه روی دست های خودش آرام میگرفت و موجی از حس قشنگ اضطراب و همزمان یک جور لرزیدن میان دل و قفسه ی سینه.
صدای پیامک عاشقانه به همسر سرکار هم آتش زد بر جگرش: یه چیزی خیلی خوشحالم کرد!
ماشین بغلی با سرعت از کنارشان گذشت و نگاه زن کنارش سنگینی کرد رویشان!
پیامک عاشقانه به همسر ساکت بود
پیامک عاشقانه به همسر ساکت بود و انگشتان پیامک عاشقانه به همسر شب بخیر الی انگشتانش میرقصید و زبانش ادامه داد: -اینکه به حرفم گوش کردی و به خودت نرسیدی! پیامک عاشقانه به همسر وقتی سرکاره لب هایش میلرزید. دل و جانش، وجودش، دنیایش میلرزید که نه از ترس از این همه آرامش، از یک جور گرمای بیحد و مرز. بعد نیمه عقالنی اش گفت: »تو هیچ وقت آرایش نمیکنی یه جوری میگه حرف گوش کردی که انگار تا بحال با صد قلم سرخاب سفیداب میرفتی داخل خیابون! « زبانش به حرف همان نیمه چرخید: من هیچ وقت آرایش نمیکنم! دستان پیامک عاشقانه به همسر جان بیشتر ظرافت دستان پیامک عاشقانه به همسر وقتی سرکاره را اسیر کرد و زلزله ی دوست داشتنی سلول به سلول پیامک عاشقانه به همسر وقتی سرکاره هم بیشتر جان گرفت و باز صدای پیامک عاشقانه به همسر جان قلب پیامک عاشقانه به همسرم را آورد تا جای حلقش! ولی مِن بعد، باید جلوی من، جلوی مردت، آرایش کنی. میخوام! دوست دارم! چشمای مشکی، گونه های چال افتاده، موی پریشون، آخ دلم خواست! تن پیامک عاشقانه به همسرم به ثانیه ای گر گرفت و زبانش انگار غیب شد و ماشین پیچید داخل یک کوچه باغ قدیمی اما سبز و دبش و در سایه تاریک کنار دیوارهای آجری نگه داشت. سوییچ را چرخاند و به اطراف نگاهی کرد و سرش برگشت به سمت پیامک عاشقانه به همسرم که نه میدانست اینجا کجاست نه میدانست اصالا کیست و اینجا چه میکند و میان زمین و هوا معلق بود و این تاریکی نسبی، حالش را عوض کرده بود! یک جور حس عجیب و ناشناخته چنگ میانداخت به قلبش و فقط یک تن صدای دوست داشتنی و قشنگ کم داشت که آمد: یه دختر ریزنقش با چشمایی که تمثال چشمای آهو، درشت و عاشق کشه.
دستاش وقتی تو دستامه مثل اقیانوس یخ کرده ی شمالی سرد و لرزونه!
نیمه دلی جانش داشت باالا و پایین میپرید و پیامک عاشقانه به همسر دلتنگی نگاهش به شاخسار آویزان از دیوار کوچه باغ روی شیشه و سایه اش، دست پر آمد زیر چانه ی پیامک عاشقانه به همسر دلتنگی و صورتش را برگرداند سمت خودش: اجازه میدی؟
پیامک عاشقانه به همسر دلتنگی نمیدانست برای چه دارد اجاره میگیرد
پیامک عاشقانه به همسر دلتنگی نمیدانست برای چه دارد اجاره میگیرد و نه چشمانش از دستان پیامک عاشقانه به همسر سرکار کشیده شده بالاتر و نه زبانش به کلمه چرخید و بعد انگار دلش هری ریخت پایین وقتی صورت پیامک عاشقانه به همسر سرکار نزدیک آمد و همه جا گرم... عجیب... یک دنیای سراسر مبهم... و یک موجود خواستنی که حتی خواستنش هم با اجازه بود و نه با نیاز! موجودی که آرامش از آن ساطع میشد. پیامک عاشقانه به همسر صبح بخیر مرد نبود. فرشته بود. بعد دستانش، انگشتانش ضرب نبض دستان پیامک عاشقانه به همسر را شمرد و نوازش کرد: -بریم ببینیم این مار خوش خط و خال چه خوابی برامون دیده؛ ولی پیامک عاشقانه به همسر، به خودت قسم هر اتفاقی بیفته هر اتفاقی، همیشه بدون، تو رو به خاطر خودت میخوام فقط به خاطر اینکه باشی. اینکه ببینمت... اینکه دستات رو لمس کنم اینکه حرف بزنی و بدونم دوستم داری.
اینکه فقط مال من باشی و دلت واسه کس دیگه ای نتپه اینکه وقتی اشکی میریزی فقط شونه ی من باشه که روش گریه کنی و فقط خودم بتونم دلت رو بشکنم نه هیچ بنی بشر دیگه ای. هر اتفاقی بیفته همیشه دوستت دارم و دوستت خواهم داشت. این هیچ وقت عوض نمیشه تکراری نمیشه. هیچ وقت تاریخ انقضا نداره. میشنوی؟