
مهرنوش: برای اینکه تو یکمی از رو بری و یه چیزی بگی. چی بگم؟ سايت همسريابي آغازي نو: چرا به حسام گفتی برای بورسیت؟ این همه آدم هست توی این شهر چرا اون؟ سایت همسریابی آغازی نو: خوب چرا میخواستی سریع کارهات راه بیوفتن؟
اصلا چرا دوباره به فکر بورسیه چون که اون آشنا بود و میتونست سریع کارها رو درست کنه. افتادی؟ تو که همه چیز و فراموش کرده بودی. وقتی سکوت من رو دید گفت: اون قدر دوست داری که نخوای برای یه بورسیه هرچقدر هم که مهم و موفقیت آمیز از اون دست سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی، من تو رو میشناسم.
سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی رو بکشی.
میدونم که الکی یه کاری رو نمیکنی و این هم میدونم که سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی رو بکشی. پس اگه هنوزم من رو دوست خودت میدونی بهم بگو که چی شده؟ مگه یه آدم چقدر میتونه قوی باشه؟ دیگه نتونستم خودم و کنترل کنم، زدم زیر گریه و همه چیز رو براش گفتم. بعد از چند دقیقه از آغوش سايت همسريابي آغازي نو بیرون امدم اشکهام رو پاک کردم و به چشمهای قرمز و اشکی اون نگاه کردم.
سايت همسريابي آغازي نو: الان میخوای چیکار کنی؟
سايت همسريابي آغازي نو: الان میخوای چیکار کنی؟ سایت همسریابی آغازی نو: اگه فکر میکنی که میتونی بدون سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی ادامه بدی پس برو، اگه هم که نه همه چیز رو نمیدونم سایت همسریابی آغازی نو، نمیدونم. بهش بگو و همراه اون با این بیماری مبارزه کن. من بهت قول میدم که اگه بفهمه خودش هم باهات میاد و تا اخر طول درمانت کنارت میمونه.
میدونم سایت همسریابی آغازی نو، میدونم. لطفا تو فعلا به هیچ کسی حتی به مهرشاد هم چیزی نگو تا من فکرهام رو بکنم. با خودم گفتم یعنی من میتونم بدون سایت جدید همسریابی آغازی نو زندگی کنم؟ جوابش رو توی یک هفتهای که به بدترین شکل ممکن واسم گذشت گرفتم نه . از اون روز سایت جدید همسریابی آغازی نو دیگه بهم پیامی نداد و من چقدر دل تنگش بودم.