ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل آرميتا
آرميتا
29 ساله از نور
تصویر پروفایل مصطفی
مصطفی
35 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
55 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
29 ساله از کرج
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل قاسم
قاسم
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل بانو
بانو
40 ساله از اراک
تصویر پروفایل ساناز
ساناز
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل مایا
مایا
45 ساله از تهران
تصویر پروفایل تینا
تینا
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل آوا
آوا
48 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
33 ساله از دامغان

چگونه همسریابی سریع انجام دهیم؟

خیلی باهم صمیمی نبودیم اما از همه بیشتر بهش اعتماد داشتم. همسریابی موقت سریع رو باز از جیبم درآوردم و دیدم سایت همسریابی سریع پیام داده. پی ویشو بازکردم.

چگونه همسریابی سریع انجام دهیم؟ - همسریابی


آدرس همسریابی سریع

همسریابی سریع یکی از دوستهام بود که از همه بهم نزدیکتر بود. خیلی باهم صمیمی نبودیم اما از همه بیشتر بهش اعتماد داشتم. همسریابی موقت سریع رو باز از جیبم درآوردم و دیدم سایت همسریابی سریع پیام داده. پی ویشو بازکردم. ویس فرستاده بود. ویسش رو پلی کردم: سلام همسریابی هلو. چرا که نه. حتما بیا ببینمت. اتفاقی افتاده؟

همسریابی موقت سریع رو خاموش کردم

بدون اینکه جوابش رو بدم همسریابی موقت سریع رو خاموش کردم و توی جیبم گذاشتم و به راننده آدرس خونه همسریابی سریع رو دادم. کرایه تاکسی رو حساب کردم و یه تک زنگ به سایت همسریابی سریع زدم و رو نیمکت تو پارک سرکوچه شون نشستم. کمکم سر و کله همسریابی سریع پیدا شد. نگرانی از چهرهاش مشخص بود. یه مانتو جلو باز آبی پوشیده بود و ساپورت مشکی و شال مشکی. دختر لاغر اندامی بود و قیافه معمولی داشت. از جام بلند شدم و بعد از سلام و احوال پرسی کوتاهی رو نیمکت پارک نشستیم.

سایت همسریابی سریع گفت: چی شده؟ چرا قیافت این شکلیه؟ جریان رو با گریه براش تعریف کردم. باورش نمیشد. حق داشت. هرکسی هم جای اون بود باور نمیکرد. خودم هم هنوز باورم نشده بود. مثل یه کابوس بود برام؛ کابوسی که داشتم توش زندگی میکردم! سایت همسریابی سریع سعی میکرد با حرفهاش آرومم کنه. همسریابی هلو درست میشه.

غصه نخور. اصلا شاید دو روز دیگه پشیمون شدن. با پوزخند گفتم: معلومه که پشیمون میشن اما دیگه دیره. مطمئنم مامان با اون رئیس مزخرفش ازدواج کرد. همسریابی سریع با غم نگاهم کرد و گفت: امشب رو کجا میری؟ همسریابی موقت سریع ما بمون. لبخندی به مهربونیش زدم و گفتم: ممنون عزیزم ولی نمیتونم همسریابی موقت سریع شما بمونم.

چرا همسریابی هلو راحت نیستی؟

چرا همسریابی هلو راحت نیستی؟ نه موضوع این نیست. تا کی بمونم خونتون؟ بالاخره باید با این موضوع کنار بیام و کنار یکیشون زندگی کنم دیگه. با غم نگاهم کرد. لبخند ساختگی زدم و گفتم: ناراحت نباش بهش عادت میکنم. «ترسناک ترین جمله ای که شنیدم اینه: بهش عادت میکنی»! از جامون بلند شدیم. 

مطالب مشابه