ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محمد
محمد
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل ژینوس
ژینوس
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل پری
پری
30 ساله از اهواز
تصویر پروفایل سورنا
سورنا
35 ساله از برخوردار و میمه
تصویر پروفایل مهران
مهران
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
23 ساله از قوچان
تصویر پروفایل هنگامه❤️محمدی
هنگامه❤️محمدی
39 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل مریم
مریم
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل رحیم
رحیم
59 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
33 ساله از تهران

adnhdd شیدایی

Adnhdd بردم تا صورتش را ببینم و آهسته لب زدم مطمئن باش نگاهش روی لب هایم نشست و نمیدانم چر ا خندیدم! او هم خندید Adnhdd شیدایی بوی ادکلنش از گردنش قوی.

adnhdd شیدایی - adnhdd


adnhdd با تصویر

شام را خوردیم و او حسابی از دستپختم تعر یف کرد و بعد روی مبل های راحت ی جلوی تلوزیون نشستیم و فیلمی که به تاز گ ی از Adnhdd گرفته بودم را گذاشتم و چیزی یادم افتاد و گفتم برهان تو این فیلمو دیدی سرش را به سمتم چرخاند و من گفتم: با رویا و Adnhdd دیدیش گوشه لبش باال رفت، زل زده نگاهم کرد همون شبی که اومدی جلو در غذا دادی رفتی؟

همون شبی که جلوی ماشینت داغون شده بود؟

نگاهش را در نگاهم انداخت و گفت:

هیچی از Adnhdd سایت نفهمیدم

من اون شب هیچی از Adnhdd سایت نفهمیدم، همش تو این فکر بودم که چرا منو می بینی در میری بعد صورتش را کمی به صورتم نزدیک کرد و گفت: راستشو بگو چرا ازم فرار میکردی؟

سرم را زیر انداختم و خندیدم، گفت: من دلم می خواست تو رو بیشتر ببینم و اون فرارها منو کالفه میکرد سرم را به بازویش تکیه دادم، صدای کوبش قلبم شنیدنی بود اوج فیلم رسیده بود که گفت: صدای موبایلت از Adnhdd شیدایی میاد گوشم را تیز کردم راست میگفت حتما رویاست بلند شدم و او فیلم را استاپ کرد به اتاقم رفتم و تماس قطع شد، فرزام بود که سه مرتبه پشت سرهم تماس گرفته بود گوشی توی دستانم بود که دوباره زنگ خورد و من از جا پر یدم، صدایش را قطع کردم و همچنان با ناراحتی به صفحه اش زل زده بودم که صدای shdj adnhdd را از پشت سرم شنیدم کی بود؟

Adnhdd  همسریابی داشتم

پشت به Adnhdd  همسریابی داشتم و بی اختیار گفتم:

مزاحم او گفت:

مزاحم داری؟

قلبم تند تند می کوبید از نزدیکی اش، از گرمایی که آرام آرام به تنم نفوذ میکرد گوشی را روی تخت خواب پرت کردم و گفتم: نه چیز مهمی نیست با نگاه شکاکانه گفت: مطمئن باشم ؟

لرزش دستانم اعصاب خرد کن شده بود، به آرامی به طرفش چرخ خوردم و سرم را Adnhdd بردم تا صورتش را ببینم و آهسته لب زدم مطمئن باش نگاهش روی لب هایم نشست و نمیدانم چر ا خندیدم! او هم خندید Adnhdd شیدایی بوی ادکلنش از گردنش قوی تربه مشام می رسید اما من ادکلن نزده بودم و احتماال او بوی تنم را نفس میکشید حس بی نظیر و ناب او به من هم منتقل شده بود جوری که حس میکردم پاهایم روی زمین نیستند چیزی که دم به دم از میان قلبم پایین می ریخت هیجان انگیز بود، کمی سرم را عقب کشیدم و من پیشانی ام را سینه اش تکیه دادم تا از زیر نگاه خیره اش فرار کنم...

بقیه فیلم را هم در کنار هم دیدیم و او دیگر نماند و وقت ی داشت بند کتان ی اش را می بست من دسته کلید خانه را ازجا کلیدی برداشتم تا پشت در حیاط بدرقه اش کردم، پشت به در ایستاد و گفت همه چی عالی بود جمله اش اندکی شیطنت داشت و مرا به خنده انداخت Adnhdd  همسریابی؟ با چشمانش فهماند که بگویم Adnhdd شیدایی که تو کلید خونتو بهم دادی منم باید کلید خونمو بهت بدم ؟! لبخند زد نمی دونم دستم را جلو بردم، مشتم را باز کردم و گفتم: پس بیا این مال تو دسته کلید را گرفت و نگاهش کرد، یک قطعه چوب که میانش حرف به زیبایی کنده کاری شده بود shdj adnhdd مال پدرم بود، اول اسم منه لبخند مهربانی به رویم پاشید Adnhdd کرد و رفت Adnhdd سایت آن شب دیرتر  هروقت دیگری به خانه رفتم و از بدو ورودم حس غر یبی وجودم را گرفته بود

مطالب مشابه