
به در نگاه میکند شاید واحد را اشتباه آمده اما شماره ی ه دیوانه ترش ُ میکند. بچه ام. و چشم ببندد... زمین گرد است، به طرز وحشت ناکی همه به هم گره میخورند، holoo ازدواج و همسریابی هلو با عکس گره ای بودند کور... ورود به سایت هلو کور بود و ندید این جانفشانی برایش گران تمام میشود، صنم کور بود و ندید چه با خودش میکند، چه ها با holoo ازدواج میکند... دل هر دو داغ این وصال بود، هر دو از خون رادفر بودند و این رادفر بودن انگار نحس بود. چشمانش را باز میکند و به سرم دستش خیره میشود نمیداند کدام از خدا بی خبر او را به بیمارستان رسانده، دلش نمیخواست زنده بماند.عشقش را دیده بود... چشمانش میسوزد، دستی به شکمش میکشد باورش نمیشود holoo ازدواج این همه پست باشد، درست بود که باهم کاری نداشتند
هنوز ورود به سایت هلو نفهمیده؟
صنم سر به فلک کشیده، هنوز ورود به سایت هلو نفهمیده؟ با بغض نگاهش را به در میدوزد بچه اش در چه حال است؟ کمی درد دارد اما این درد نزد درد عشقش هیچ بود! در باز میشود و پرستاری برای سرکشی وارد میشود لبخند میزند: به هوش اومدی عزیزم ؟ لب میشکافد با صدای خش دار و آرومی زمزمه میکند: چند وقته اینجام؟ پرستار سرنگی وارد سرم میکند و نگاهش میکند: دو روزی میشه، خوب شد به هوش اومدی شوهرت همه رو آسی کرده. نگاهش میکند دلش میلرزد، کدام شوهر؟ مردد است اما باز یک دل میشود و به زبان می آورد: بچه ام؟ پرستار دست از کار میکشد و پرونده را به خود میچسباند قصد رفتن دارد فقط یک کلمه میگوید و آتش میزند تمام مادرانه هایش را: متاسفم، از دستش دادین. محکم لبش را گاز میگیرد، مگر همین را نمیخواست؟ مگر آرزوی خالصی نداشت؟ اما مادر بودن بهایی بود ارزشمند، همسریابی هلو با عکس بهای اش را داد، از دست رفت بچه ای که برایش یادداشت میگذاشت و روزمرگی مینوشت. در باز میشود و با درد به در نگاه میکند با دیدن خواهرش با صدای بلند و آوازگونه زیر گریه میزند...
سایت ازدواج موقت رایگان با چشمانی که زیرش به سیاهی میزند
صنم یا سایت ازدواج موقت رایگان معلومه. سایت ازدواج موقت رایگان با چشمانی که زیرش به سیاهی میزند از بی خواب نیست اما تمام سختی ها روی دوشش نشسته اند، آسایشش را باد برده... جلو میرود و دستانش را باز میکند خواهر نیمه درازش را محکم در آغوشش میفشارد. زمزمه میکند: کاش نمیذاشتم بری، کاش خودم رو قربونی میکردم که از خونه بیرون نری... صنم هق هق میکند کاش... زن عمو و عمو هم وارد میشوند، سایت ازدواج موقت رایگان از صنم جدا میشود عمو با صورتی برافروخته نگاهش را به صنم میدوزد و زمزمه میکند: فدای سرت بابا. صنم لبخند دردناکی مابین آن همه غصه میزند زن عمو ام جلو میرود و صنم را بغل میکند با چشمانی پر زمزمه میکند: قوی باش دخترم خدا بزرگه. آن ها چه میفهمیدند؟
مگر بچه اشان در شکمشان مرده بود؟مگر پسرشان در شکمشان مرده بود؟ مگر یک شبه به خاک سیاه نشسته اند؟ که حال از صنم قوت قلب میخواهد؟ صنم اصال نمیداند که خانواده اش میدانند که holoo ازدواج این بال را سرش آورده یا نه... چرا کسی از ورود به سایت هلو حرفی نمیزند؟ با وارد شدن خانم بزرگ به اتاق صنم از فکر خارج میشود... به دستور پزشک دو روز بعد مرخص میشود و همسریابی هلو با عکس به دنبالش میرود بی حرف پس و پیش او را به خانه ی پدری میبرد حتی کلمه ای از مردش حرف نمیزند. هم آرام است هم طوفانی، عیش و نوش شوهرش خانه خرابش کرده بود.